مشاهده تصاویر بیشتر ...
اگر برای بخت و فرصتی که به سراغتان می آید آماده نباشید آن فرصت فقط باعث می شود که احمق به نظر برسید.
«ارل نایتینگل»
فرصت شمار طریقه رندی که این نشان
چون راه کج، بر همه کس آشکار است
«حافظ»
فرض کنید که در صبحی زیبا، در جاده رانندگی می کنید. ناگهان متوجه می شوید که نور خورشید از جایی که انتظارش را ندارید به طور مستقیم به چشمانتان می تابد و آنها را می آزارد. با تعجب از تابش غیرعادی خورشید، اتومبیل را در کنار جاده پارک می کنید و از آن پیاده می شوید. به جست وجوی نقطه تابش غیرعادی خورشید می پردازید. پانصد متر دورتر از جاده در پای درختی به خرمنی از شمش های طلا بر می خورید که چون خورشید می درخشد. تابلویی را در آن محل می بینید که بر آن نوشته اند: «این خرمن طلا، از آن کسی است که آن را پیدا کند.» در حالی که از شوق و ذوق دست و پایتان را گم کرده اید، همه شمش های طلا را از پای درخت به درون اتومبیلتان منتقل می کنید. لاستیک ها زیرسنگینی شمش های طلا فرو می نشیند. پس از آن بار دیگر به رانندگی ادامه می دهید. یک کیلومتر بیشتر نرفته اید که بار دیگر به توده بزرگتری از شمش های طلا بر می خورید. خرمن طلای دوم هم ارزشی معادل چندین میلیون دلار دارد و همه آن می تواند از آن شما باشد. اما در اتومبیلتان جایی برای ذره ای از آن ندارید. حالا فرض کنید در نزدیکی شما یک تلفن عمومی هست. دوست بسیار عزیزی هم دارید. آیا شما با خونسردی و سرفرصت به او تلفن می زنید و می گوید: «اگر وقت داری و کاری نداری، سری به من بزن، من در فلان نشانی هستم...» یا بی درنگ می گویید: «اگر آب در دست داری زمین بگذار و هر چه زودتر با اتومبیلت، خود را به من برسان. اینجا پر از طلاست، طلا، طلا ...»