| در پلیر موجود در این صفحه میتوانید این فیلم را با دوبله فارسی بصورت آنلاین تماشا کنید |
شاهزاده ایران: شنهای زمان (Prince of Persia: The Sands of Time) نام فیلم سینمایی است که در پایان ماه می ۲۰۱۰ در سینماهای جهان به نمایش درآمده است. این فیلم بر پایهٔ داستانی به همین نام اثر کارلا جابلونسکی ساخته شده است.
تهیهکنندهٔ این فیلم جری بروکهایمر است، و مایک نیوول، که جام آتش را ساخته بود، آن را کارگردانی میکند. پیشنویس فیلمنامه، را جردن مکنر، سازنده سری شاهزادهٔ ایران نوشته است. جیک جیلنهال نقش اول فیلم را بازی میکند.
شنهای زمان یک فیلم ژانر اکشن است، اما در ساخت فیلم کوشش شده است بخشهای جالب بازی بکار برده شود تا برای بینندهٔ آن تازگی داشته باشد. فیلمنامه شاهزاده ایران در دو تارنمای جداگانه گذاشته شدهاند. این تارنماها نام شخصیتهای فیلم را پیش از آگهی رسمی آنها گفته بودند.
فیلم در مراکش و لندن فیلمبرداری شد.
بازیگران
جیک جیلنهال: دستان، شاهزاده پارس/ایران
جما آرترتون: تهمینه، شاهدخت الموت
بن کینگزلی: نظام، وزیر پارس/ایران
آلفرد مولینا: شیخ عمار، تاجر شترمرغ
ریچارد کویلک توس، ولیعهد پارس/ایران
خلاصه داستان
«الموت» شهری است زیبا و باستانی که شاهدختی به نام «تهمینه» بر آن فرمانروایی میکند. «توس»، ولیعهد امپراتور ایران، به پیشنهاد «نظام»، وزیر شاه، به شهر الموت حمله کرده و آن شهر مقدس را پس از هزار سال تسخیر میکند. کاهنان الموت قرنهاست خنجری پنهان نگه میدارند که هر کس به این خنجر اسطورهای دست یابد، میتواند زمان را به عقب برگرداند و سرنوشت جهان را دگرگون کند. این خنجر قدرت این را نیز دارد که جهان را به نیستی بکشاند، چرا که شن و ماسهای که درون این خنجر قرار دارد قابلیت کنترل زمان را دارد؛ بنابراین کاهنان الموت خنجر را مخفی نگاه میدارند تا بدست نااهل نیفتد. اما اینک با تسخیر شهر بدست سپاه امپراتور ایران، خنجر طی ماجراهایی تصادفاً بدست «دستان»، پسرخواندهٔ امپراتور ایران میافتد.
در جشنی که به افتخار این پیروزی برگزار میشود، شاهنشاه ایران با پوشیدن ردایی مسموم جان میبازد، و درباریان انگشت اتهام را بسوی دستان دراز میکنند، چرا که او ردا را بر تن شاه کرده بود. اما او که بیگناه است، میگریزد. تهمینه نیز برای پس گرفتن خنجر از قصر گریخته، و بدنبال او روان میشود. دستان بزودی پی به قدرت هولناک خنجر میبرد، و میکوشد «نظام» را خبردار کند. نظام تنها کسی است که دستان به او اعتماد دارد. اما هنگام ملاقات با او متوجه میشود که نظام در قتل شاه دست داشته است. دستان باز هم میگریزد، و مجبور میشود با تهمینه متحد شود. نظام، مأمورین مخفی بنام «حشاشین» (Assassin) را برای کشتن آنان میفرستد که در فن جادو و نیروهای اهریمنی خبرهاند. دستان متوجه میشود که نه تنها نظام قصد جانش را کرده بوده، بلکه به کمک حشاشین قصد دارد با روانکردن توفان شن و ماسه (که توسط همان خنجر آغاز میشود) سرزمین و تمدن جهانیان را نابود گردانیده، و حکومتی نو بر جهان روا کند.
دستان بهکمک دوستان تازه یافتهاش متوجه میشود که رسالت اصلی او این است که خنجر باستانی را، که رمز پایداری جهان است، از دست دشمنان دور نگاه داشته، و نظام را در این راه رسوا کند. اما او رفته رفته عاشق تهمینه میشود، در این بین، مأمورین حشاشین موفق به ربودن خنجر میشوند، و تهمینه و دستان مجبور میشوند به الموت بازگردند، تا جلوی استفاده خنجر بدست نظام را بگیرند. دستان خود را مخفیانه به توس (ولیعهد) میرساند و بیگناهی خود را به او ثابت میکند، و بدین ترتیب به او ثابت میکند که پدرشان (شاهنشاه) را نکشته، اما در همین هنگام نظام گرسیو را کشته و خنجر را برداشته و به زیر شهر در مکانی مرموز میرود، جایی که نیروهای هستی بخش جهان از آن ساطع شده، و جایی که خنجر قادر است جهان را نابود گرداند.
در رویارویی نهایی فیلم، دستان در لحظه آخر مانع از فنا شدن جهان میگردد. او به خنجر دست یافته و زمان را به عقب به زمان اندکی پس از فتح الموت بازگردانیده و باعث تغییر سرنوشت میشود.
تشابههای فرهنگی و شخصیتی
قلعه سرخ (هندوستان)، یکی از الگوهای معماری شهر الموت در فیلم است.
تشابههای زیادی بین داستان فیلم، و نوشتارهای تاریخی ایران دیده میشود. سازندگان فیلم داستان را بر اساس قصهٔ مشهور حسن صباح، خواجه نظامالملک طوسی، و سلطان ملکشاه سلجوقی نوشتهاند، اما بر بسیاری از جزئیات دست برده و آن را تغییر دادهاند، و بنظر میرسد که با درهم آمیختن عناصر فرهنگی متفاوت، سعی در رنگارنگ جلوه دادن فضای داستان دارند:
نام «دستان»، قهرمان فیلم، برگرفته از دستان یعنی زال پدر رستم، از پهلوانان شاهنامه است. با اینحال شخصیتش بیشباهت به علیبابا و چهل دزد بغداد در داستان هزار و یک شب نیز نمیباشد.
«تهمینه» در فیلم، در الموت حکومت میکند، و نهایتاً در داستان نیز مجذوب دستان میشود. کاهنین آن شهر نیز لباس زرتشتی بر تن دارند، اما از سوی دیگر شهر الموت با سبک معماری گورکانیان هند بنا شده است.
حشاشین برای خود قلعهای جداگانه دارند (که هیچ ربطی به الموت در داستان ندارد)، و در آن تمرینات جادو و سماع میکنند. نام این گروه در فیلم Hassansin قید شده، که تلفیقیست از دو نامHashshashin (حشاشین به انگلیسی) وHassan نام کوچک حسن صباح در انگلیسی). در فیلم، رهبر گروه حشاشین شخصی اهریمنی است که احتمالاً (با برداشتهای شخصی فیلمسازان) از روی شخصیت تخیلی حسن صباح (و تا حدودی هم ضحاک) الگوبرداری شده. او کور است، اما جهان را میبیند، و در آستین خود مار میپروراند. او با وزیر شاهنشاه ایران، «نظام» (برداشتی از نظامالملک وزیر ملکشاه)، برای نابود کردن خاندان حکومتی مخفیانه دست به یکی کرده است. او هم شاه و هم ولیعهد را به قتل میرساند. شخصیت شاه احتمالاً برداشتی از روی سلطان ملکشاه سلجوقیست که در سال ۴۸۵ ه.ق. به قتل رسید، و نام «گرسیو» (ولیعهد) نیز برداشتی است از گرسیوز پسر پشنگ در شاهنامه.