مشاهده تصاویر بیشتر ...
فشارهای اقتصادی را که گاهی به واسطه تحریمها صورت میگیرد، مردم بیشتر درک میکنند؛ دشمن از این راه میخواهد مسئولان و مردم کشور را به زانو در بیاورد؛ اما خطر مهمتری که اهل حق را تهدید میکند، فریب و گمراهی است؛ خطری که سابقهای طولانی داشته و شیطان بر انجام آن قسم خورده است. امروز نیز شیطان بزرگ به عنوان یکی از نوکرهای ابلیس، همان کار را انجام میدهد؛ متأسفانه بسیاری از افراد که سروکارشان با مسائل عمومی و اقتصادی است، این مسئله را درک نمیکنند. حتی بسیاری از سیاستمداران ریزبین و نکتهسنج نیز از آن غافل هستند و میزان اهمیت آن را درک نمیکنند. روشن است که وقتی متوجه خطری نباشند، با آن مبارزه نیز نخواهند کرد.
کفر، شیطانپرستی و الحاد بزرگترین خطری است که معنویت و انسانیت جامعه را تهدید میکند. امروز به اعتراف اکثر صاحبنظران، دشمنان اسلام و انقلاب از بسیاری از نقشههایی که کشیدند ناامید شدهاند؛ راههای مختلفی را از ابتدای انقلاب شروع کردند. ابتدا تصور میکردند که تا شش ماه دیگر فاتحه انقلاب را خواهند خواند، جنگ تحمیلی به راه انداختند و بعد از جنگ نیز راههای مختلفی را امتحان کردند، اما بحمدالله سرشان به سنگ خورد و به برکت دعای امام زمان(عج)، عنایات حضرت امام رضاصلواتاللهعلیه و رهبری رهبر معظم انقلاب، راه به جایی نبردند؛ اما راهی که برای موفقیت خودشان دیدند، همان جهات فکری و اعتقادی است و تلاش خود را در این زمینه متمرکز کردهاند.
دشمن فعالیت خود را روی نسل آینده انقلاب متمرکز کرده است، افزود: از اینرو شبانهروز و به صورتهای مختلف، برنامههایشان را در افکار جوانان تزریق میکنند و برای تأثیرگذاری بیشتر، توجه بسیاری بر جنبههای روانشناسی کارشان دارند.
حتی اگر کسی خطر فرهنگی را بالاتر از خطر اقتصادی و سیاسی نداند، دستکم شکی در این نیست که دور کردن جوانهای پاک از باورها و ارزشهای اسلامی، خطری بزرگ است.
وقتی حتی برخی بزرگترها و کسانی که از آنها توقعی نمیرود، تحت تأثیر این تهاجمات قرار میگیرند، طبیعی است که جوانان را نیز تحت تأثیر قرار دهد.
دشمنان در صدد القای این نکته هستند که روحانیان و علما، رجال دین هستند؛ اما اداره کشور باید به دست رجال سیاست باشد. دین به اموری مانند نماز و روزه میپردازد و سایر امور اجتماعی، به دین ارتباطی ندارد؛ به عبارت دیگر سکولاریسم را ترویج کرده و هرگونه دخالت دین در امور اجتماعی و اداره حکومت را نفی میکنند.
متأسفانه گاهی در مجامع علمی نیز چنین بیان میشود که وظیفه دین، ارتباط انسان با خداست و ربطی به امور مادی ندارد. امام(ره) هم از احساسات مردم استفاده کرد و توانست به اسم دین، شاه را ساقط کند؛ اما حقیقت این است که دین، ربطی به این مسائل ندارد!
ابتدا نخبگان باید نظر واحدی در مورد جامعیت دین و شمول گستره آن نسبت به ساحتهای مختلف زندگی، داشته باشند و این مسئله را برای خودشان حل کنند، در مرحله بعد باید سعی کنند این مسئله را چنان در جامعه ترویج دهند که جزئی از فرهنگ جامعه شود و شبههافکنی شیاطین در این زمینه، بیاثر باشد.
علوم (شناختها) و ارزشها از ارکان هویت انسان هستند. یکی از نکاتی که درباره علم باید در نظر گرفته شود، مسئله هدف علم است؛ مثلا هدف اقتصاد، کسب درآمد و رفاه جامعه است و هدف پزشکی سلامت افراد جامعه است.
غالب علوم، نهایت فایده و هدفشان به همین دنیا خلاصه میشود، اما علومی نیز وجود دارد که نتیجه آن تا سالها بلکه بی نهایت ادامه دارد. این علم همان دین است.
دین از مقوله شناختهاست، اما شناختی که ما را به سلسلهای از ارزشها میرساند. بسیاری از ارزشها مانند فرهنگ ناسیونالیستی یا توجه به لباسهای محلی و نظایر آن، بر اساس اعتبارات و تمایلات شکل گرفته است، اما دین تابع قراردادهای اجتماعی نیست.
حقایق دین از خداشناسی آغاز میشود. ما معتقدیم خدا حقیقتی فوق حقایق دیگر است و هرچه که بهرهای از حقیقت داشته باشد، آن را از عنایت الهی دریافت کرده است و در واقع عاریهای در دست اوست. ازطرف دیگر عمل کردن به دین نیز دارای مصالحی است، اما نه مصالح محدودی که فقط چند سالی در این دنیا، همراه با انسان باشد؛ بلکه تا بینهایت ادامه دارد.
بسیاری از مردم، بهترین دانش را دانش تجربی میدانند. بر همین اساس، از نگاه این افراد، هر معرفتی که به غیر از راه تجربی به دست بیاید، شخصی و غیرعلمی است. روشن است که طرفداران این دیدگاه اعتقادات و ادیان را اموری شخصی میدانند و قائل به پلورالیسم شدهاند؛ یعنی معتقدند حقیقت نهایی یک چیز است، اما راههای مختلفی وجود دارد؛ یکی از مسیر اسلام میرود و دیگری از مسیر مسیحیت؛ اما هدف همه یکی است و همه هم صحیح است!
این افراد معتقدند انتخاب دین نیز مانند تمایل و علاقه به رنگهای مختلف است؛ یکی رنگ سبز را دوست دارد و یکی صورتی؛ به هیچ کدام نیز نمیتوان گفت اشتباه میکنی. بلکه امروز یک فرهنگ جهانی الحادی در تمام کشورهای دنیا ترویج میشود و آن این است که اصل بر این است که انسان از چیزی خوشش بیاید؛ حتی اگر بچه هم تربیت میکنید، وقتی گفت از چیزی خوشم میآید یا دلم میخواهد، دیگر حرف نزنید و دخالت نکنید!
باید اعتقادات بر مبانی محکم و منطقی استوار باشد و صرف تقلید یا تمایل شخصی، حجتآور نیست، معروف است که دین به سه بخش اعتقادات، اخلاق و ارزشها تقسیم میشود. اما بخش اصلی و ریشهای، اعتقادات است؛ اگر ریشه متزلزل شد، اثری از شاخ و برگ نیز نخواهد ماند.
امروز حتی یک بچه کوچک نیز میخواهد هر چیزی را با دلیل بشناسد؛ این لطف الهی است و یک رشد عمومی است که در انسانها پیدا شده است. ما باید به این فطرت الهی پاسخ دهیم و در مرحله اول در عقاید به خوبی کار کنیم و عقاید صحیح را با ادله متقن و غیرقابل تشکیک، بشناسیم و باور کنیم و در مرحله بعد، زمینه باور را در دیگران نیز بارور کنیم. بعد از اثبات این ریشههاست که نوبت به ارزشها و احکام علمی میرسد. اگر ریشه سالم ماند میتواند برگ و بار داده و میوههای شیرین بدهد.
امروز مسئولیت ما در مقابل نسل آینده بسیار خطیر است؛ با این تشکیکاتی که دائماً از راه رسانههای مجازی تزریق میشود، کتابهایی که نوشته میشود و آن مطالبی که گاهی متأسفانه در کلاسهای دانشگاه نیز مطرح میشود، عقائد جوانان در معرض خطر است؛ این ریشه است که باید ثابت باشد.
اصولی که از این ریشه سرچشمه میگیرد، با سایر رفتارها و ارزشها یکسان نیست، ظلم و عدالت برای معتقد به خدا، یکسان نیست؛ اعتقاد به خدا با اینکه به خاطر منافع مادی در مدت کوتاهی چند هزار نفر را با بمب اتم نابود کند، نمیسازد.
جوانها، امیدهای آینده ما هستند و انگیزه تحقیق در دلهایشان موج میزند، آنها میخواهند حقایق را بهتر درک کنند و رفتارشان را بر اساس آنها تنظیم کنند و حتی نسبت به انسانهای دیگر احساس مسئولیت میکنند. این یکی از ارزشهای اسلامی است؛ یعنی ما همانگونه که فکر منفعت خودمان هستیم، باید فکر منفعت دیگران نیز باشیم؛ از اینرو نسبت به هدایت و کمک به دیگران برای رسیدن به سعادت، تکلیف داریم.