شبنشينيهاي ايرانيها در جهان زبانزد بود. نمونهاش را بخواهيد همين هزار و يكشب ما ايرانيها كه قرنها است كه نتوانسته رقيبي براي خود پيدا كند. به بهانه خواندن داستاني از كتاب فوج فوج جمعيت بود كه فشرده مينشستند در كنار هم تا در كنار هم خنديدن گريستن و يا حتي آموختن را بياموزند. اصلآ ما ايرانيها در اين زمينه داستانمان شنيدنيتر از اقوام و ملل ديگر دنياست.
به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ادامه مطلب وبلاگي به نشاني http://narwan.blogfa.com آمده است: نگاهي گذرا داشته باشيد به همين رسم و رسومهاي ما ايرانيها كه هربار به بهانه اي دور هم جمع ميشديم تا داشتن روابط اجتماعي چهره به چهره را تجربه كنيم.
يك بار به بهانه آش اول ماه يا ديگر بار نذري آخر ماه. هدف جمع شدن در كنار يكديگر بود و البته نيازي كه ميتوان آن را نياز داشتن روابط اجتماعي تعريف كرد.
اجتماعي زندگي كردن از ذات انسان سرچشمه ميگيرد و بحثي نيست كه نفي شود، تنها در گوشهاي از دنيا عميقتر به آن نگاه ميشود و در گوشهاي ديگر كمتر. اما خدا لعنت كند اين زندگي پست مدرن ما را كه يكهو ما را كند و انداخت در تورهاي عنكبوت اينترنت كه دست و پايمان چسبيده است به اين دنياي مجازي دروغ.
تاكنون درباره بيماران اينترنتي چيزي شنيدهايد؟ از تبار ما آدمها كساني هستند كه ترجيح ميدهند در شبانهروز ساعتها به صورت مجازي با ديگران در ارتباط باشند اما با خانواده خود حرفي و كلامي رد و بدل نكنند.
بيماران اينترنتي نه شاخ دارند و نه دم، اما علايمشان واضح است. در محيط كار دو نفر در كنار هم نشستهاند و آنها با آنكه چند سانتي متري با هم بيشتر فاصله ندارند اما ترجيح ميدهند بهصورت مجازي با يكديگر گپ بزنند.
شايد ماجرا آن زن و شوهر آسياي شرقي را كه چندي پيش نقل اخبار رسانهها شد را به خاطر داشته باشيد. زن و شوهر آنقدر درگير مواظبت و نگهداري از كودك مجازي خود كه در محيط اينترنت ساخته بودند، گشتند كه كودك واقعيشان از گشنگي مرد. به همين سادگي.
ميبينيد كلمات چگونه ساده بر دل اين موضوع مينشينند. مردن در اين روزها نه نياز به بيمار آبله و سل دارد و نه هزار و يك مرض بيدرمان. زيرا درمانها همه يافته شده است و در اين ميان هيچكس نميداند داروي بيماران اينترنتي چيست.
اين روزها پدرها و مادرهايي كه از تمام علوم كامپيوتر تنها خاموش و روشن كردن دستگاه كامپيوتر را بلد هستند، ساعتها دستگاه را در اختيار كودكاني قرار ميدهند كه نميدانند شبانهروز مجازيشان در كجاي اين دنيا مشغول بازي هستند.
روز گذشته كودك خردسال همسايه ما امروز از چت ديرهنگام ديشب خود با فردي سخن گفت كه او را نميشناسد، اما مرد مهربان بوده است. همين كافيست براي كودكي كه حتي پدرش بلد نيست به قول او موس را به دست بگيرد.
همين كه مرد مهربان دنياي مجاز به او گفته است تاكنون كودكي به باهوشي تو نديدهام براي او كافيست تا روياهاي كودكياش كامل شود. اين روزها عجيب دنياي اينترنت دامان ما شرقيها را گرفته است. شايد ما هم در بزرگسالي بيمار اينترنتي باشيم...