وی یکی از مدیران پروژه موتور جستجوی بینگ
مایکروسافت و از مدیران پیادهساز معماری هوش مصنوعی در زمینه طبقهبندی
اتوماتیک کالاهای آمازون است که به ترتیب در هر کدام از این کمپانیها 2.5 و
2 سال فعالیت کرده است.
رحمانی به واسطه پدر و مادر ایرانی خود با کشورمان
آشنایی به نسبت کاملی دارد و زمانی او پایبند ایران میشود که به واسطه یک
رابطه فامیلی اقدام به ازدواج با دختری ایرانی میکند و همین موضوع باعث
تغییر روند زندگی او از سیاتل تا تهران میشود.
در بخش اول گفتوگو با این نخبه فناوری، به سیر
تکامل شخصیتی وی پرداخته و در خلال آن به تصمیمات حساس و درسهای بزرگی که
در دوران تحصیل و کار در کمپانی بنیان گذاشته شده توسط بیل گیتس گرفته بود،
اشاره شد.
او در بخش اول این گفتوگو با تیتر "سطح علمی
ایرانیها را از آمریکاییها هم بالاتر دیدم/ فکر مهاجرت استعماری است/ به
ایران آمدم تا کشورم را بسازم" به شدت نخبگان و فارغالتحصیلان ایرانی را
از تصمیمی خطرناک که میتواند منتهی به مهاجرت ناموفق آنها شود نهی کرد و
از تمامی جوانان کشورش درخواست کرد که به دنبال ساختن جهان B باشند.
این دکترای کامپیوتر از دانشگاه واشنگتن واقع در شهر
سنلوئیس با سعه صدری ستودنی پاسخگوی تمام سوالات بود؛ مشروح بخش دوم این
گفتوگو و به عبارتی ادامه صحبتهای قبلی به شرح زیر است:
آقای دکتر دعوت از سوی دانشگاه تهران انگیزه ورود شما به ایران بود یا خودتان هم درصدد بودید؟
خودم که بسیار انگیزه داشتم اما با دانشگاه هم صحبت کردم و آنها هم مرا دعوت کردند.
سوای از مباحث آکادمیک و علمی، تا حالا شده که
عدهای در مواجهه با شما بپرسند که آمدید ایران چکار کنید؟ یا اصلا شده تا
الان کسی از شما سوال کند که مگر ایران به موتور جستجو نیاز دارد؟
این را بگویم، در ایران که هستم روی انواع پروژهها مثل جویشگرها کار میکنم و همچنین در شوراهای راهبردی و... نیز عضویت دارم.
در ارتباط با بخش دوم سوال نیز خیلی مهم است که
چگونه به موضوعات در ایران نگاه میکنیم و همین الان در موتورهای جستجو یک
سوالی پیش میآید و میگویند ایران اصلا جویشگر نیاز دارد یا خیر؟ چرا دولت
با چنین موضوعاتی بیخودی دنبال هدر دادن پول و بودجه کشور است؟
شما باید بدانید که این یک سوال بصیرتی است.
در جواب باید گفت گوگل در برابر موضوع جستجو خیلی
کوچک است. کلی از نیازهای اطلاعاتی و تصمیمی هست که گوگل اصلا جواب نمیدهد
یا جوابهای متوسط به پایین میدهد و اینها همه نیازهای واقعی مردم هستند.
در جایی که شما چیزی بسازید تا بتواند به آن نیازها
رسیدگی کند، روی پای خود ایستادن و کارآفرینی معنا مییابد؛ باید به جایی
برسیم که ما به بقیه دنیا صادر و مشکلات دیگران را حل کنیم.
عدهای معتقدند چرخ را نباید از ابتدا اختراع کرد و
باید از ظرفیت کنونی موتورهای جستجو با کاری مشارکتی در جهت توسعه هر چه
بیشتر آنها گام برداشت؛ به عبارتی دیگر شما هم میپذیرید که در این وادی
میتوان کار مشترکی مثلا با گوگل برای توسعه هر چه بیشتر این موتور جستجو
انجام داد؟
اولا ممکن است شیوه و روشی خوب باشد اما آنها حاضر به انجام این کار
نیستند، ثانیا قادر به برطرف کردن نیازها نیست و ثالثا اینکه چرا وقتی
خودمان قادر به انجام دادن کاری مشابه هستیم آن را انجام ندهیم؟!
با این طرز تفکر که عدهای دارند آیا شده از خود
بپرسند چرا در آمریکا چند هزار شرکت استارتآپ وجود دارد که هر کدام کارهای
مختلف بزرگ و کوچکی را با تکیه بر تکنولوژی انجام میدهند؟
مگر آمریکا همه مشکلات خودش را حل نکرده؟ و مگر
نمیتواند از گوگل و مایکروسافت کمک بگیرد و نیازهایش را برطرف کند؟ جواب
این است که واقعا نمیتواند.
گوگل و مایکروسافت با اینکه بزرگ هستند اما کارهایی
که انجام میدهند یک درصد از کل بازار نیازهای مردم به اطلاعات هم نیست و
99 درصد مابقی را دیگران باید حل کنند.
گوگل، مایکروسافت و آمازون هر کدام سالانه چند ده یا
چند صد شرکت کوچک میخرند و وقتی میبینند استارتآپی موفق میشود آن را
میخرند و بخشی از خود میکنند.
این رفتار از آنجا نشأت میگیرد که نیازهای انسان در
حوزه آیتی خیلی خیلی زیاد است و آنها تنها قادر به برطرف کردن تنها یک
درصد از نیازها هستند.
تفکری وجود دارد که میگوید کشورهای غربی و آمریکا
به دنبال این هستند تا با ابزار تکنولوژی بر دنیا مسلط شوند و همین گوگل
کنونی را به اندازهای قدرتمند کنند تا سیطره آن بر تمامی اعمال و رفتار
دنیا گسترش یابد؛ با در نظر گرفتن چنین فرضیهای آیا راهی برای تنفس در
فضای فناوری برای دیگر کشورها میماند؟
معلوم است که میتوان سهم خود از این فضا را گرفت و
تنفس کرد. ضربالمثلی در آمریکا وجود دارد که میگوید هر چه هم بزرگ باشد
باز هم نمیتواند یک نفره کل اقیانوس را بخورد.
این موضوع حکایت از امری نشدنی است. من دیدگاهم به
شخصه این است که بومیسازی فوقالعاده موثر میتواند باشد و بسیار طرفدار
تولید هستم.
به عقیده من نباید به تمامی موضوعات رقابتی نگاه کنیم.
گوگل و مایکروسافت فقط بزرگنمایی میکنند و در حال
حاضر تنها 1.5 تا دو میلیارد کاربر از گوگل استفاده میکنند؛ این نشان
میدهد هنوز 5.5 میلیارد کاربر با گوگل کار نکردهاند در حالیکه آنها هم
آدم هستند و نیازهایی دارند که باید پاسخی برای آنها داشت.
همیشه باید سرعت را سرلوحه کار خود داشته باشیم و به بررسی نیازها و یافتن راهحلها بپردازیم.
در این رابطه مثالی میزنم؛ فرض کنید قرار است با
احسان قائممقامی به عنوان قهرمان شطرنج بازی انجام دهید، دو حالت دارد یا
اینکه از همان ابتدا خود را بازنده بدانید و کنار بروید یا اینکه پای صفحه
شطرنج حاضر شوید.
درست است که بازی من در مقابل آقای قائممقامی هیچ
است و احتمال باختم خیلی بالا، اما اگر بتوانم با تغییری در قانون بازی به
ازای هر حرکت او دو حرکت داشته باشم، آنوقت احتمال برد من بالا میرود.
قطعا اگر سرعت کارمان را بالا ببریم، دنیا به سمت ما خواهد آمد.
این مؤلفه سرعت که تأکید بسیاری روی آن دارید، چه هست؟
شناخت نیاز مشتری. اگر بهترین شناخت را از آنها داشته باشیم باعث میشود بتوانیم دنبال رفع نیاز آنها باشیم.
همین موضوع باعث محبوبیت در نزد مردم هم میشود زیرا
بهتر از هر کسی توانستیم آن مشکل را حل کنیم و این موضوع مهمی است که
استارتآپها باید توجه کنند.
از مهمترین بخشهای بصیرت این است که جرات کنیم تا در دنیا اول باشیم.
یکی از شرکتهای بزرگ ایران با مشکلی مواجه شدند که
من برای حل آن طرح تجاری نوشتم و گفتم اگر این کار را انجام دهید نه تنها
تهدید را خنثی کردید بلکه درآمدتان بیشتر هم میشود؛ نگاهی به طرح تجاری
کردند و گفتند در دنیا چه کسی این کار را انجام داده است؟ گفتم هیچکس و شما
اولین نفری میشوید که آن را انجام دادهاید.
خلاصه، آن کار را کلا انجام ندادند چون طرز تفکرشان
این بود که اگر آمریکاییها، فرانسویها، آلمانیها یا در بدترین حالت
چینیها چنین کاری را کردهاند ما به سمت آن برویم زیرا وقتی دیگران انجام
ندادهاند لابد چیز خوبی نیست...
من به هیچ عنوان نیامدهام تا مایکروسافت و آمازون
را در ایران کپی کنم زیرا معتقدم باید شجاعت داشته باشیم تا بتوانیم روی
پای خودمان بیستیم و این درسهایی بود که از شرکتهای آمریکایی گرفتم.
شما هدف از سفرتان به ایران را تربیت دانشجویان
کارآفرین عنوان کردید و گفتید هیچ مسئولیتی در زمینه کارهای اجرایی یا
توسعه پروژهای خاص ندارید اما الان میگویید که نیامدهاید تا مایکروسافت و
آمازون را کپی کنید، بالاخره برای تولید موتور جستجو به ایران آمدهاید یا
خیر؟
منظورم از اینکه نیامدهام تا کپی کنم این بود که چون در شورای راهبری
موتور جستجوی بومی هستم، برای این کار نیامدهام. قبل از اینکه به ایران
بیایم اصلا درباره توسعه جویشگر در این کشور فکر نکرده بودم کما اینکه در
حال حاضر هم سِرچ اِنجین نمیسازم و تنها بر کار بازیگران این حوزه نظارت
میکنم.
کسانیکه وارد حوزه جویشگرها میشوند معمولا دانشجویان چه رشتههایی هستند و باید چه مهارتهایی داشته باشند؟
عموما در زمینه هوش مصنوعی، علوم کامپیوتر و طراحی گرافیکی باید قوی باشند.
در ایران نخبگان بسیاری وجود دارد که در حد نخبگان مایکروسافت و... هستند و میتوانند حرف اول را در دنیا بزنند.
نخبگی فقط این نیست که کنکور را خوب داده باشید بلکه
باید خلاقیت را به سمتی هدایت کنید و به جاهایی در آن سمت برسید که
دیگران نتوانسته باشند، برسند.
البته سمت و سوی هدایت خلاقیت هم مهم هست؛ نخبهای
هست که کارهای شر میکند و سمت بد دارد، نخبهای دیگر فقط سمت خودش را دارد
و دیگری سمتش به سوی خداست و میخواهد کار خدایی در زمین انجام دهد؛ دعا
میکنم از حالت آخری باشم.
تا حالا شده که فکر کنید مایکروسافت و آمازون واقعا
شما را بخاطر تخصصی که داشتید، استخدام کردند یا اهداف دیگری هم پشت
دعوتشان از یک فرد مسلمان بوده است؟ (این سوال از این جهت مطرح میشود که
معمولا نوعی نگاه مخصوصا در کشورهای اسلامی نسبت به این کمپانیها که در
مهد نظام سرمایهداری پرورش یافتهاند، وجود دارد و مسلمانان معتقدند که
کمپانیهای تکنولوژی غربی ابزاری در دست حاکمیت غرب برای گسترش سیطره و
نفوذ آنها بر مردم جهان هستند هر چند که نمود ظاهری آنها اینطور نباشد)
آمریکا جای خیلی بزرگی با خرده فرهنگهای بسیار است. شهرها و مکانهایی در
آنجا وجود دارد که وقتی به عنوان مسلمان وارد آن میشوید، به چشم شهروند
درجه دوم به شما نگاه میکنند و معمولا مسلمانان سعی دارند از حریم آن
مناطق دور باشند اما جاهایی هم هست که به مسلمانان بسیار احترام میگذارند.
مثلا در سیاتل که مرکز مایکروسافت است، برای
مسلمانان بسیار احترام قائلند و من هم در آن شرکت هیچگاه احساس نکردم که
کارمند درجه دوم هستم و همیشه احترام دو طرفه بود.
جالب است بدانید وقتی به دانشگاه تهران آمدم داشتند
آنجا را بازسازی میکردند و یک نمازخانه موقتی برای آن تدارک دیده بودند که
خیلی کوچک بود؛ ناراحت شدم و گفتم نمازخانه مایکروسافت بزرگتر از دانشگاه
تهران است.
تعداد کارمندان مسلمان آنجا به اندازهای بود که
گاهی نماز جماعت میخواندیم و برخی مواقع هم در دفاترشان نماز میخواندند؛
البته مسلمانانی هم بودند که نماز نمیخواندند.
همانور که خودتان گفتید، آنجا سلسله نظام
سرمایهداری حاکم است و اعتقاد دارند هر کس باهوش باشد، باید استخدام کرد
تا از او استفاده شود و در قبالش با پرداخت حقوقی مکفی، وی هم راضی و
خوشحال باشد.
بعد از افشاگریهای ویکیلیکس طرز تفکر دنیا نسبت به
کمپانیهای غربی بسیار عوض شد؛ تا پیش از این افشاگریها نسبت به رفتار
شرکتهایی نظیر مایکروسافت با اطلاعات کاربران حساس شده بودید یا اصلا
مباحث حریم خصوصی و خطوط قرمز این حوزه در ساختار اجرایی آنجا تبیین شده
بود؟
اتفاقا در این باره یا یکی از دوستانم که در حوزه رایانش ابری مایکروسافت
کار میکرد مذاکراتی کرده بودم؛ از ایشان پرسیدم امنیت اطلاعات خصوصی مردم و
حریم خصوصی تا چه میزان جدی گرفته میشود؟ وی در پاسخ گفت که یکی از ارکان
مهم طبقهبندی اطلاعات حفظ حریم خصوصی است.
او عنوان کرد که اطلاعات کاربر را حتی به دولت نمیدهیم مگر اینکه حکم قضایی داشته باشند.
با اینکه کمپانی نظیر مایکروسافت خود را متعهد به
ارائه اطلاعات شخصی کاربران در برابر حکم قضایی کرده است اما موضوع
ویکیلیکس این بود که دولت آمریکا بدون اجازه شرکتها و با اجازه برخی
شرکتهای دیگر به دزدی اطلاعات اقدام کند.
در واقع دولت اقدام به دزدی اطلاعات از شرکتهای موجود در کشور خودش میکرد.
اگر موضوع امنیت و حریم خصوصی برای این کمپانیهای
خصوصی اهمیت نداشت، این همه وکیل استخدام نمیکردند تا موضوع رعایت حریم
خصوصی را به سقف برسانند.
از طرفی دیگر آن شرکتها خصولتی نیستند که دلسوز
دولت باشند بلکه خصوصی هستند و وظیفهشان پول درآوردن است؛ به دنبال این
قضیه نیز رضایت مشتری و مردم وجود دارد.
مشتریان مایکروسافت، گوگل، اپل و امثالهم در همه جای
دنیا پراکنده است و عشقشان این است که دولت آمریکا دخالتی در کار آنها
نکند و حداکثر حریم خصوصی را داشته باشند تا رضایت کاربرانشان محقق شود.
تجربه نشان داده هر کمپانی حریم خصوصی را نقض کند، درآمدهایش افت میکند.
این موضوع به طور ملموس در پرونده افشاگریهای
ادوارد اسنودن در ارتباط با دستکاری تجهیزات ارتباطی سیسکو توسط آژانس
امنیت ملی آمریکا دیده شد. پارسال در فروش روتر و تجهیزات ارتباطی این شرکت
شاهد افت 20 درصدی بودیم.
مدیر عامل سیسکو پیرو این موضوع نامهای به رئیس
جمهور آمریکا نوشت و در آن گفت که با چنین اقداماتی صدمهای بزرگ به
شرکتهای آمریکایی میخورد و اعتماد دیگر کشورها نسبت به آنها از بین
میرود.
اهمیت این موضوع (حفظ حریم خصوصی) را برای
استارتآپها و موتور جستجو که با دادههای خام و گاهی با اطلاعات شخصی
افراد سروکار دارند، تا چه اندازه میدانید؟
قطعا موضوع مهمی است اما مهمترین نیست؛ اگر از لحاظ آماری از کاربران
بپرسید این موضوع چه اندازه اهمیت دارد، میگویند خیلی مهم است اما عمل
آنها میگوید مهمتر از واقعیت حریم خصوصی، راحتی استفاده کردن (Ease of
use) است.
مثلا الان فرض کنید شرکت اپل در اطلاعیهای بگوید
تمامی اطلاعات شما را به دولت آمریکا میدهیم، فکر میکنید چند درصد از
مردم ایران استفاده از آن را کنار میگذارند؟ خیلی کم؛ باز هم از آن
استفاده میکنند چون راحت است.
ممکن است بعد از اطلاعیه ناراحت شوند و حتی چندتا فحش هم بدهند اما روز بعد هم از آن استفاده میکنند.
امنیت یکی از ارکان مهم است که در تولید ملی باید بسیار به آن توجه شود اما از لحاظ اولویتبندی ممکن است در رده پنجم یا ششم باشد.
اعتماد مردم ایران به شرکتها و سرویسهای خارجی بیش
از سرویسهای داخلی است و حتی برخی میگویند اگر آنها به اطلاعاتم هم
دسترسی داشته باشند عیبی ندارد اما چرا اطلاعاتم را در شبکهای داخلی
بگذارم که دولت امکان بهرهبرداری از آن را داشته باشد؟! در برابر چنین
رویکردهای غیرمنطقی چه باید کرد و راهکار جلب اعتماد چیست؟
این موضوع تفاوت دیدگاه و عمل است و در واقع چنین چیزی که میگویید اتفاق نمیافتد.
در اینجا موضوعی را توضیح میدهد که نمیخواهم اینطور برداشت شود که امنیت و حریم خصوصی مهم نیست.
خیلیها میگویند نرمافزار داخلی هیچگاه نمیتواند موفق شود زیرا ایرانیها به ایرانیها اعتماد ندارند اما من می گویم اینطور نیست.
ممکن است در پرسشنامه عده کمی بگویند اطلاعاتمان را
در اختیار بسترهای داخلی قرار نمیدهیم و از آنها استفاده نمیکنیم اما
اگر نرمافزار خوب و عالی بسازیم، ایرانیها به ایرانیها اعتماد خواهند
کرد.
یکی از دوستانم در فضای رایانش ابری فعال است و کاری
را با همکاری یکی از اپراتورهای موبایل ارائه کرده که فایلهای موبایل در
فضایی ابری ذخیره میشود و اگر موبایلتان از بین رفت، قابلیت دسترسی به
اطلاعات در این فضا وجود دارد.
در واقع کاری شبیه به دراپباکس با ورژن ایرانی است.
فرضهای اولیه این بود که هیچکس اطلاعاتش را روی
سرورهای ایرانی قرار نمیدهد اما عملا بعد از ساخت نرمافزار و زمان لانچ
آن، تبلیغات را قطع کردند زیرا سرور به اندازه کافی نداشتند تا جوابگوی
درخواستهای کاربران باشد.
تفاوت بزرگی بین آنچه مشتری میگوید و آنچه عمل میکند، وجود دارد؛ جذب اعتماد ایرانی به ایرانی کاملا شدنی است.
این طرز تفکر غلط ناشی از تأثیرات دوران استعمار است
و تاریخدانان به آن معتقد هستند؛ هر چند ایران هیچگاه مستعمره رسمی نبوده
اما در برههای اقتصادش در اختیار کشورهای دیگر بوده است.
روش استعمار این هست که یک کشوری استعمارگری میکند و
اعتماد مردم یک منطقه را نسبت به هم از بین میبرد و همه به استعمارگر
اعتماد میکنند پس استعمارگر هاب میشود و فقط او میتواند کمک کند و او
باید واسطه بین دو شهروند که برادر بودند، شود.
درست است دوران استعمار از لحاظ رسمیت سیاسی تمام شده اما تاریخدانان میگویند این تفکر هنوز حل نشده است.
تفکری که الان وجود دارد این است که ایرانی در سال
1395 حاضر میشود به ژاپنی، انگلیسی و آمریکایی اعتماد کند اما حاضر نیست
به ایرانی دیگر اعتماد کند.
تاریخدانان میگویند این باقیمانده همان فکر هست.
یک مانعی در ذهنمان ایجاد کردهایم که با همدیگر
کار و به هم اعتماد نکنیم؛ اگر این سد را بشکنیم سرعت رشد جمهوری اسلامی
ایران نمایی میشود.
این سد چطور شکسته میشود؟
با نمونههای موفق قادر به شکست این موانع هستیم.
نمونهای که از سرویس رایانش ابری دوستم گفتم یک
نمونه موفق بود؛ دیجیکالا و کافه بازار نمونههای موفق هستند و هر چه
بیشتر نمونه موفق داشته باشیم، بعدها به هم میگوییم یادت هست یک زمانی به
هم اعتماد نمیکردیم.
اگر خاطرتان باشد در گوشهای از صحبتها گفتید که
دانشجویان خلاق و نخبه باید از خود بیخود شوند و نگاهشان به بیرون باشد
تا بتوانند مشکلات مردم را درک کرده و راهحلی برای حل آن بیابند؛ بعد هم
اشارهای کردید به اینکه دانشجویان به فکر این نباشند که در دنیای کنونی
قرار است چه کاری انجام دهند بلکه به این فکر کنند که دنیای کنونی را با چه
ابزاری به دنیای عالیه (حالت B) برسانند؛ اینجا میخواهم از شما سوال کنم
دنیای B مورد نظر شما چه دنیایی است و چه ویژگیهایی دارد؟
آن دنیای B که در ذهن من است، ممکن است چند نسل تا تحققش طول بکشد. دنیای
مورد نظر من دنیایی است که تقوی در آن بیشتر است و از دید بنده کاملا مربوط
به فناوری اطلاعات، اعتماد به نفس و کارآفرینی است.
ما باید مشکلات مردم را براساس آموزههای اسلام که میگوید به فکر هم نوع خود باشید، حل کنیم.
مردم برای برقراری ارتباطات در آن دنیای B نیاز به
فناوری اطلاعات دارند تا بتوانند متوجه شوند دیگران چه نیازی دارند. حتی با
استفاده از این ابزار میتوانند بفهمند که چه کسی راست میگوید چه کسی
خیر...
فناوری اطلاعات فرهنگی است که باعث میشود به هم وصل شویم تا تصمیمات بهتری در زندگی بگیریم.
در آن دنیا به جای اینکه چندین ساعت در ترافیک بنشینیم، ازوقت مرده استفاده کرده و مثلا کتاب صوتی گوش میدهیم.
در آن دنیا به کسبوکار و معیشت رونق بخشیده میشود؛
مثلا فردی که در سیستان و بلوچستان صنایع دستی تولید میکند، میتواند
محصولاتش را به کسی در تبریز بفروشد اما در دنیای امروز فروشش تنها محدود
به رهگذران از حوالی خانهاش میشود.
به عبارتی در آن دنیا باید ببینیم چطور میشود
آدمها را به شکلی مفید به یکدیگر وصل کرد؛ باید فکر کنیم و سامانهها را
بسازیم و این موارد همه فوت کوزهگری میخواهد.
در فضای معماری و شهرسازی دستورالعملهایی برای
ساختن خانه و کاشانه وجود دارد و حتی ترکیباتی برای به عمل آوردن بتن و
مصالح بکار میرود تا در نهایت خانهای ساخته شود که موجب آسایش ساکنانش
باشد؛ فضای مجازی هم دقیقا برگرفته از همین الگو است.
تأکید شما در گفتارتان بیشتر بر توسعه رویکردهای
اسلامی و ایجاد فضای مجازی سالمی برای آسایش کاربران آن است که شاید از این
موضوع بتوان به عنوان همان جامعه آرمانی یا B هم نام برد، به نظر شما
مهمترین خلأ کنونی فضای مجازی با توجه به این رویکرد چیست؟
فناوری اطلاعات هیچگاه جدا از فرهنگ نبوده و نیست. با دکتر عطاران رئیس
سابق دانشگاه مجازی جامعة المصطفی صحبت میکردم ایشان ایدهای در ذهن من
انداختند که در حال حاضر خلأ آن احساس میشود.
ایشان گفتند که در حال حاضر در شبکههای اجتماعی
وقتی ثبتنام میکنیم به عنوان فرد ثبتنام میکنیم اما در دنیای واقعی
نهاد خانواده را داریم در حالیکه هیچ جایگاهی برای این نهاد در فضای مجازی
در نظر گرفته نشده است.
برای راهحل آن باید حسابی کار کنیم و راهحل آن
نیست سامانهای دولت بسازیم و همه را اجبار به استفاده از آن کنیم بلکه
باید راهحلی باشد تا اگر دولت هم مردم را از استفاده منع کند، خود آنها با
اشتیاق به سمتش بروند.
در ایران همواره نوعی مخالفت با تکنولوژی وجود داشته
و این مخالفت بیشتر بخاطر ترس از تکنولوژی بوده است؛ مثلا در ارتباط با
توسعه پهنای باند برخی گمان میکنند راه ورود محتوای غربی به کشور باز
میشود و دسترسی مردم به محتوای غیراخلاقی تسهیل میگردد؛ در چنین شرایطی
دیدگاه شما مبنی بر توسعه جهان B که ارتباطات در آن امری طبیعی و IT به
عینه قابل رویت است با این دیدگاه کجا به یکدیگر میرسند؟
تا زمانیکه یک تکنولوژی را از جایی دیگر کپی میکنید، آگاه باشید که فرهنگ
آن را هم در حال کپی کردن هستید. آمریکا واقعا نمیداند در ارتباط با
فرهنگی که برای ابزارهای ارتباطی ایجاد میکند، میخواهد به کجا برسد.
از این جهت کپی کردن به صرف واردات تکنولوژی کاری
خطرناک است؛ بنابراین ترس از توسعه بیپایه فضای مجازی در برخی جاها طبیعی
به نظر میرسد اما ما در ایران و کشورهای اسلامی باید بصیرت به خرج دهیم و
هیچوقت از تکنولوژی نترسیم.
وقتی باید ازتکنولوژی بترسیم که نمیتوانیم صاحب فکری آن باشیم.
وقتی مالک فکر باشیم آن موقع میتوانیم دنیایی را بسازیم که مردم را به سمت تقوا رهنمون سازد.
نوعی تضاد در صحبتهای شما به چشم میخورد؛ مثلا
زمانی عنوان کردید که تکنولوژی داخلی و خارجی ندارد و باید از آن درست
استفاده کرد اما الان ترس از آن را به نوعی در برخی موارد طبیعی میدانید،
بالاخره باید به نظر شما با حداکثر توان از ابزارهای ارتباطی و فناوری
استفاده یا در برابر آنها هوشیارانه عمل کرد؟
به نظر من فیلترینگ راهحل نیست البته نه به این معنا که به هیچ عنوان صورت نگیرد.
اگر مبنا این باشد که به جای حل مشکلات مردم، روی به
سمت فیلترینگ ببریم کاری اشتباه است زیرا فقط صورت مسئله را پاک کردهایم و
مشکلات همچنان پابرجاست.
باید مشکلات را با صاحب فکر بودن، حل کنیم و این به معنای عدم استفاده از تکنولوژیهای خارجی نیست.
تکنولوژی را فارغ از اینکه داخلی یا خارجی توسعه داده باید تحلیل کنیم؛ باید ببینیم چه کارهایی قرار است با آن انجام شود.
ممکن است ابزاری توسط یک ایرانی درست شد اما مفید
فایده قرار نگرفت مانند همین پیامکهای تبلیغاتی موبایل که معلوم نیست بر
حسب چه الگویی خلق شده است؛ نه تنها ارزش افزودهای ندارد بلکه ارزش تقوایی
آن منفی هم هست اما با این حال ایرانیها اختراع کردهاند.
وقتی میخواهیم به یک دنیایی تحت عنوان آرمانی
برسیم، مهم نیست تکنولوژی را ایرانی خلق کرده یا خارجی؛ مثلا اینطور نیست
که اگر ایرانی درست کرده باشد به تقوا میرسیم و اگر آمریکایی توسعه داده
باشد به جهنم میرویم.
باز هم میگویم باید صاحب فکر باشیم و شجاعت کنیم تا چیزهای جدید به وجود آوریم؛ باید شجاعت سعی و خطا داشته باشیم.
تفاوت در صحبتهای من بیشتر به مصرفگرایی و تولید بر میگردد نه اینکه تولید بومی ایران را مقابل تولیدات دنیا قرار دهم.
توسعه شبکه ملی اطلاعات را تا چه اندازه موجب رونق تولیدات داخلی در عرصه تکنولوژی میدانید؟
در حال حاضر فهممان از شبکه ملی اطلاعات متفاوت است اما در جلساتی که با
مسئولان این موضوع و درباره شبکه ملی اطلاعات داشتهام، شبکه ملی اطلاعات
این نیست که یک اینترنت به خارج و یکی هم به داخل کشور داشته باشیم چرا که
فایدهای ندارد.
در واقع این شبکه میخواهد ایران را به سطح آلمان و
ژاپن برساند؛ آنها شبکه داخل کشورشان فوقالعاده قوی و هزینههایش
فوقالعاده پایین است.
همین عامل باعث شده تا تجارت بین کشورشان و ارتباطات افزایش یابد و مردم کشورشان خدمات را با سرعتی بالا و قیمتی کم دریافت کنند.
در واقع ما هم میخواهیم در کشور به آنجا برسیم؛ لذا
اگر شبکه ملی اطلاعات توسعه یابد از مهمترین زیرساختها برای تولید بومی و
صادرات تکنولوژی از ایران به دنیا میشود.
زمانی هم که تولید قوی در ایران داشته باشیم، میتوان شروع به صادرات کرد.
دیدگاه رهبری ایران در این زمینه قشنگ است و قطعا ایشان انسان متفکری هستند.
قبل از اینکه به ایران بیایم شناخت کمی نسبت به
ایشان داشتم اما به عقیده من رهبری ایران از جمله اشخاصی هستند که طبق
صحبتهای قبلیام، میدانند کدام سوالات را باید بپرسند.
در کل شبکه ملی اطلاعات قطعا میتواند سکویی برای رشد استارتآپها باشد و کارآفرینی در ایران را روانتر و کم هزینهتر کند.
حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات علیرغم سودی که در
اغلب مناطق دنیا در پی دارد، تا یکی دو سال پیش با نرخ شکست بالایی هم
مواجه بود و بنابراین جزو صنایع پرریسک تلقی میشد، حال با توجه به تخصص
شما که در زمینه موتورهای جستجو است، فکر میکنید سرمایهگذاری در این حوزه
با چه میزان ریسک مواجه است یا نرخ شکست در آن چند درصد است؟
به نظر من سوال مشکل دارد زیرا تعداد شکست و نرخ آن در این حوزه اهمیتی ندارد و مهم سرعت شکست است.
آمار دقیقی در این باره ندارم اما در ارتباط با سرعت
شکست باید بگویم فرض کنید من محصولی را در عرض یک سال بسازم اما هیچ کسی
در پایان پروژه حاضر به استفاده از آن نباشد و با شکست مواجه شود.
حال فرض کنید همان پروژه را میتوانستیم با شکستن به
قسمتهای کوچکتر در عرض یک ماه انجام دهیم؛ در چنین شرایطی اگر با شکست
مواجه شود نسبت به پروژه یک ساله چندان خوشایند نیست.
اهمیت ندارد از آن حیث که تنها یک ماه زمان را گرفته و میتوانم ماه بعد ایدهای جدید ارائه کنم.
حتی اگر در بازههای زمانی کوتاه مدت بعدی (مثلا
ماهانه) با شکست مواجه شود، قطعا شکست بهتری خواهد خورد تا اینکه به
موفقیتی فوقالعاده دست یابد.
سرعت شکست در سرچ انجینها هم بستگی به نوعشان
دارد؛ برخی پروژهها سرمایه بالا و زمان بیشتری دارند و برخی دیگر کمتر اما
هنر یک مدیر این است که پروژهای بزرگ را به بخشهای کوچکتر تبدیل کند تا
زودتر بازار را مورد آزمایش قرار دهد.
این موضوع تحت عنوان تکنیک Fail Fast شناخته میشود و
مثلا اگر قرار باشد پروژهای در آینده با شکست مواجه شود، شکست آن زودتر
ارزیابی میشود.
در واقع میشود گفت که شورای راهبری جویشگرهای بومی
نیز در راستای ارزش سنجی و حتی بهرهگیری از تکنیک Fail Fast به وجود آمده
تا سریعا به نمونه موفقیت جهت حمایت در زمینه موتورهای جستجوی بومی دست
یابد؟
این شورا در واقع دارد یک مسابقه ایجاد میکند تا به جای اینکه یک فراخوان و
کمیتهای باشد که بگوید چه کسی بهتر است، نمونه قدرتمندتر طی مراحل
مسابقهای مشخص شود.
این شورا سعی میکند به شکل بهتری که کمتر در کشور دیدهایم، برنده واقعی و موتور قابل حمایت را معرفی کند.
در ابتدا تعدادی شرکت هستند که سرمایهگذاری
اولیهای روی آنها صورت میگیرد و بعد مسابقهای به شکل یکسان بین همه
برگزار میشود و ممکن است تعدادی در مراحل مختلف ریزش کنند. برندگان به
مراحل بعدی راه مییابند و بعد از مدت زمانی مشخص مجددا مسابقهای بین
باقیماندگان برگزار میشود تا مرحله به مرحله از تعداد آنها کاسته شود.
در واقع موفقیت این کار برای شورا خیلی مهم است؛ با
این تکنیک دنبال این هست که مشخص کند کدام موتور در بازار واقعی میتواند
جوابگو باشد.
این رویه گزینش اگر به سرانجام برسد، الگویی برای
باقی سازمانها میشود تا در جاییکه دولت میخواهد پروژه مهمی انجام دهد به
صورت مسابقهای اقدام به گزینش کند.
به غیر از شما در کمیته و شورای راهبری مذکور، افراد صاحبنظر دیگری هم در زمینه جویشگرها حضور دارند؟
بله به غیر از من هم افراد دیگری حضور دارند و اشراف نظرشان خوب است.
اساسا با توجه به اینکه تجربه اقتصاد نشان داده،
سرمایهگذاری مستقیم دولت در پروژهها منجر به کندی و تنبل بار آمدن سیستم
میشود، این نوع سرمایهگذاریها را برای توسعه موتور جستجوی بومی موثر
میدانید؟
گاهی اوقات راهی جز سرمایهگذاری خود دولت نیست.
برخی اوقات خود آمریکا هم روی تکنولوژیهای مهم
نظیر انرژیهای نو سرمایهگذاری میکند و اتفاقا قشنگ پول میدهد. آمریکا
در صنایعی که فکر میکند عقب هست، براساس مدلهای مختلفی سرمایهگذاری
مستقیم میکند.
در حوزه موتور جستجو به طور معمول یک شرکت نوپا نمیتواند بدون حمایت دولت، استارت بزند و ممکن است پروژه شروع نشده روی زمین بماند.
به نظر شما در حال حاضر چالشهای پیشروی توسعه موتور جستجو چیست؟
منابع انسانی یکی از مهمترین چالشهاست؛ منظور از منابع انسانی کسانی هستند که درست و حسابی در دانشگاهها تربیت شده باشند.
بیشترین هزینههای توسعه سرچ انجین در دنیا معمولا مختص چه بخشی است؟
دیتاسنترها به علت مقدار برقی که مصرف میکنند بیشترین هزینهها را به خود
اختصاص میدهند؛ لذا برخی شرکتهای بزرگ دیتاسنترهایشان را در ایسلند لانچ
میکنند زیرا هوا سرد است و هزینه سرمایش کاهش می یابد و از طرفی از گرمای
موجود در قلب زمین برق تولید میکنند.
تا حالا در ایران نقطهیابی برای احداث دیتاسنترها با کمترین هزینه صورت گرفته است؟
باید روی طراحی دیتاسنتر بیشتر فکر کنیم.
اگر هزینهها را پایین بیاوریم به معنای موفقیت در بازار نیست اما اگر موفق شدیم، پایین آمدن هزینهها باعث درآمدزایی بیشتر میشود.
در پایان، آیا جثه ظریف پیکره خط و زبان فارسی در فضای مجازی را هم میتوان به عنوان چالش مطرح کرد؟
حجم محتویات فارسی در فضای مجازی بالاست و در این زمینه مشکلی نداریم.
خلأیی در بحث محتوای زبان فارسی داریم که به کم بودن
منابع فارسی بر نمیگردد. برخی متون، مقالات و محتویات به دیگر زبانها در
فارسی وجود ندارد.
حتی در برخی زمینهها نظیر بهداشت، اطلاعات مکفی درباره بیماریها و داروها وجود ندارد.
دولت باید برای محتوایی که مربوط به خودش است حرکت دیجیتالی کردن را آغاز کند که اولین قسمتهای آن در ایران شروع شده است.
در ارتباط با دیگر محتوایی که در اختیار دولت نیست
هم باید از تکنیک Gamification استفاده شود تا پیکره خط و زبان فارسی در
عرصه فضای مجازی سریعا کامل گردد.