وقتي نگاهي به تبليغات شبکه فيلمهاي خانگي (فيلمهاي سوپرمارکتي) مياندازم احساس شرم مي کنیم.
ظهور فيلمهاي سطحي شبکه
فيلمهاي خانگي لطمهاي بر پيکر سينماي ايران زده است و ميزند، که چنين
ضربهاي تا به حال وارد نشده بود.
هر روز که سري به سوپرمارکت محله مي زنيد فيلم جديدي براي فروش عرضه شده است که به جاي ريشه دواندن در فرهنگ، تيشه بر فرهنگ ميزند.
بلاي تاسف بار وارد بر سر سينما،
در حوزه تبليغات اين فيلمها نيز وارد آمده است. جملات زننده نظير "يک کمدي
دودي" يا "ژستهاي غلوآميز" که آدم را موجودي احمق و سطحي فرض ميکند دل
دست اندرکاران تبليغات را مي لرزاند. دست اندرکاراني که به مرور داشتند
ميپنداشتند که سواد تبليغاتي مردم بالا رفته و ديگر با حربههاي کودکانه و
رنگ و لعابهاي آنچناني نميتوان مخاطب جذب کرد. دستاندرکاراني که به اين
موضوع رسيده بودند که مخاطب فردي با شعور است و بايد در ساخت تبليغ نيز به
وي احترام گذاشت و بين اين مخاطب هوشمند و کودکي ناآگاه (که اقتضاي سنش
است) بايد فرق قائل شد.
اما روند رو به رشد طرحهاي زننده
و ابزار تبليغاتي چشم نواز در سوپرمارکتها انسان را به فکر فرو ميبرد که
به واقع آيا هنوز اين ملت به چنين تبليغات و دلقک بازيهايي روي خوش نشان
مي دهند يا نه؟ که اگر چنين باشد بايد منتظر عواقب اين حرکتهاي سطحي بود.
اما همواره برايم جاي سوال بوده که آيا پديدههاي فرهنگي را بايد به ضرب و زور سکه و خانه و جايزه به خرد مردم داد يا .... بگذريم!؟
اعتياد موضوعي نيست که بشود به راحتي با آن شوخي کرد. برخي مسايل نبايد قبحش در جامعه شکسته شود. (يک کمدي دودي) چرا؟!