و باز هم نیمه شعبانی دیگر آمد و منتظران نگاهش همچنان منتظر ندای روح افزا و دلنشین «اناالمهدی» و وزیدن رایحه عطرآگین ظهور.
رباعي هاي انتظار را تقدیم حضورتان می کنیم با این امید که لیاقت آمدنش را داشته باشیم:
سيد حبيب حبيب پور
ای آه تو آبروی آواز بیا
ای همسفر نسیم و گل باز بیا
تو معنی راز آدم الاسمایی
«ای نام تو بهترین سرآغاز» بیا
................................................
جلیل صفربیگی
نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو
امّا گِله بیشمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقاجان
تنها همه «انتظار» داریم از تو...!
٭
یک عمر تو زخمهای ما را بستی
هر روز کشیدی به سرِ ما دستی
شعبان که به نیمه میرسد آقاجان!
ما تازه به یادمان میآید هستی!
٭
شد بسته در هر دو جهان، از بس که...
خشکید زمین و آسمان، از بس که...
بد نیست اگر کمی خجالت بکشیم
خون شد دل صاحبالزّمان، از بس که...؟!
................................................
محمدرضا سهرابى نژاد
روزى که جدا کند طلا و مس را
از شوق، غنى کند دل مفلس را
اى کاش که زنده بودم و مى دیدم:
شمشیر عدالت «گل نرگس» را
................................................
میرهاشم میرى
در سینه من بهار مىباید و نیست
با شوق مرا شرار مىباید و نیست
تا صبح ظهور حضرت «صاحب امر»
در چشم من انتظار مىباید و نیست!
................................................
صادق رحمانى
بوى خوش لاله زار مى آید و او
نرگس نرگس، خمار مى آید و او
از دور سوار شال سبزى پیداست
من معتقدم; بهار مى آید و او
*
ماندیم و ندیدیم به ناز آمدنت
چون سرو سرافراز، فراز آمدنت
دل در خم کوچه شهادت مانده ست
یک عمر در انتظار از آمدنت
................................................
محمدعلى مجاهدى (پروانه)
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگى حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزى نیست
یک عمر دم از مهدى موعود زدیم
................................................
پروانه بهزادی
شب های پر از شهاب را خواهم دید
دریاچه ی نور ناب را خواهم دید
وقتی که سپیده می دمد می دانم
من چهره ی آفتاب را خواهم دید!
................................................
مریم حقیقت
کی قصد شروع می کنی آقا جان!
در کعبه رکوع می کنی آقاجان!
دنیا شب تاریک ستم ها شده است
این جمعه طلوع می کنی آقا جان؟
................................................
سلمان هراتی
چون تشنه به آب ناب دل می بندم
بر خنده ی ماهتاب دل می بندم
ای روشنی تمام تا ظهر ظهور
چون صبح به آفتاب دل می بندم
................................................
عبدالرحیم سعیدی راد
در دیده حضور حضرتش نزدیک است
در شهر عبور حضرتش نزدیک است
آن پیر فقید ـ حضرت بهجت ـ نیز
فرمود: ظهور حضرتش نزدیک است
*
یک صبح قشنگ بی خبر می آید
آن مرد بزرگ از سفر می آید
وقتی همه ی منتظرنش خوابند
با سیصد و سیزده نفر می آید
................................................
سید مجتبی شجاع
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف توآسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
................................................
عباس صادقی زرینی
هرچند که دیر یادمان افتاده ست
اینکه تو نیامدی دلیلش ساده ست
ما تا سر کوچه آب و جارو کردیم
گفتیم بیا جهان ما آماده ست!
................................................
زهرا محدّثی خراسانی
ای کشف و شهود عشق، پیشینة تو
آتشکدهای ز شور در سینة تو
خورشید، مجاز و آسمان، ظرف مجاز
در صبح چراغانی آدینة تو!
................................................
علیرضا دهرویه
دلبستگی به یار را می فهمیم
درد دل بی قرار را می فهمیم
یک عمر اسیر صف نانیم آقا!
ما معنی انتظار را می فهمیم
*
با یاد تو دل بهار احساس شود
این خانه پر از طراوت یاس شود
آقا همه تشنهی ظهورت ... اما
مهلت بده وامهایمان پاس شود
................................................
مهدی صفی یاری
از لطف دعایت از بلا حفظ شدیم
از شر تمام فتنه ها حفظ شدیم
ای معنی یابن السنن المشهوره
برگرد دعای ندبه را حفظ شدیم
................................................
غلام رضا فاتحی
یک منتقم از طواف حج می آید
با اسب، و ذوالفقار کج می آید
آمین خدا برای اللهم
عجل لولیک الفرج می آید
................................................
اردشير معتمدي
آشفته و بي قرار مي ميرم من
از شدت انتظار مي ميرم من
آقاي دوازده! تو تا برگردي
روزي صد و بيست بار مي ميرم من!
................................................
سيدمحمد باباميري
خورشيد که سينه چاک نورت باشد
تنديس درخشش حضورت باشد
مرديم زبس آه کشيديم اي کاش
اين جمعه دگر روز ظهورت باشد
................................................
شعر رهبر انقلاب تقدیم به امام زمان (عج)
دل را ز بي خودي سر از خود رميدن است
جان را هواي از قفس تن پريدن است
از بيم مرگ نيست كه سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسيدن است
دستم نمي رسد كه دل از سينه بركنم
باري علاج شكر گريبان دريدن است
شامم سيه تر است ز گيسوي سركشت
خورشيد من برآي كه وقت دميدن است
سوي تو اين خلاصه گلزار زندگي
مرغ نگه در آرزوي پركشيدن است
بگرفت آب و رنگ زفيض حضور تو
هرگل دراين چمن كه سزاوار ديدن است
با اهل درد شرح غم خود نمي كنم
تقدير قصه دل من ناشنيدن است
آن را كه لب به دام هوس گشت آشنا
روزي (امين) سزا لب حسرت گزيدن است