مشاهده تصاویر بیشتر ...
ادبیات شعری، ادبیاتی است که اگرچه دلنواز هست و می تواند معارف فراوانی را منتقل کند اما ساختارش، ساختاری است که سرشار از مبالغه و دو پهلوگویی و استعاره و دیگر صناعات ادبی است. ما نباید ادبیاتی را که در اشعار جاریست همانطور دست نخورده و خام وارد منطق فکری خودمان کنیم. اشعار باید ترجمه شود و اشاره ها فهمیده شود. اگر مراقب نباشیم و هر آنچه در اشعار جاریست را به افکارمان انتقال دهیم در عمل فاجعه به بار می آید.
هرکسی که از شور و احساسات و حکمت معنوی بالاتری برخوردار است، عاقل تر است و عاشق در معنای صحیح همان عاقل است. انسان باید از دوست داشتن هایش برای خدا بگذرد تا رفیق و خلیل خدای رحمان شود. اگر کمی دل هایمان را از علایق بد دور کنیم، عاشقی فوران می کند و چشم و دل انسان باز می شود و عقل انسان شکوفا می شود. انسان کم فهم به سرور و غم اهلبیت شاد و غمگین نمی شود. عاشقی میوه عقل است. انسان نباید به غیر اهلبیت دل بدهد. انسان عاشق دنبال فهم است و اگر قلب آلوده و چرکین باشد، فهم مختل می شود. باید قلب ها را صیقل دهیم تا عاشق شویم. این عالم با عشق اداره می شود و به تعبیری با عقل اداره می شود چون عشق و عقل ملازم یکدیگرند.