مشاهده تصاویر بیشتر ...
در دوران نوجوانی بنده گمان میکردم – شاید هم به ما القا میشد – که دین آمده است تا امور دنیایی مردم را اصلاح کند، جامعه را سامان بخشد و جرم و جنایت را کاهش دهد تا مردم یک زندگی آرام و توأم با خوشبختی داشته باشند. این یک بینش کلی بود که در فضای فرهنگی آن زمان، دستکم در دوران نوجوانی ما رایج بود. بر این اساس کسانی توصیه میکردند – احیانا خودمان هم همین عقیده را داشتیم – که باید دین را یاد بگیریم و به دیگران یاد بدهیم و سعی کنیم بهدرستی اجرا شود تا جامعه اصلاح و مفاسد و گرفتاریها کاهش یابد. شاید کم نبودند و کم نیستند کسانی که چنین اندیشهای دارند. البته فکر غلطی هم نیست. اما در آن زمان گاهی سؤالی به ذهنمان میآمد که در آن فضا چندان زمینه طرح آن وجود نداشت و چندان جرأت طرحش را هم نداشتیم و آن این بود که بالاخره خدایی که میخواهد انسان را بهوسیله دین، پیغمبران، ائمه و مؤمنین اصلاح کند آیا امکان نداشت کاری کند که زحمت اینها کمتر شود؟ بالاخره برداشت ما این بود که در عالم خلقت کسانی مثل ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین و انسانهای نزدیک به آنها – کسانی که تعداد آنها نسبت به عموم مردم بسیار کم است – باید فدا شوند و آن گرفتاریها، مصیبتها، زندانها و توهینها را ببینند و با آن وضع فجیع کشته شوند تا ما کمتر ظلم و جنایت کنیم. ازاینرو این سؤال به ذهنمان میرسید که آیا امکان نداشت خدا کاری کند که اینها به خاطر ما این اندازه آزار و اذیت نبینند؟ آیا حتما باید وجود عزیزی مثل امام حسین علیهالسلام نه تنها خودش بلکه همه یارانش تا طفل شیرخوارهاش همه شهید شوند؟ آیا امکان نداشت خدا کاری کند که هزینه هدایت مردم کمتر شود؟ این سؤال در همان عالم کودکی به ذهن من میآمد و بعدها هم ادامه پیدا کرد و چندان زود هم به پاسخش نرسیدم. بعدها که بهتدریج بیشتر به قرآن نزدیک شدم – دروس ما اعم از مقدمات و سطوح فقه و اصول، ملازمهای با خواندنِ زیاد قرآن و فراگیری معارف آن نداشت – و به دلائلی، که شاید مهمترین آنها وجود مرحوم علامه طباطبایی رضواناللهعلیه و شرفیابی به خدمت ایشان و توفیق شرکت در درس تفسیر ایشان بود، بیشتر با معارف قرآن آشنا شدم، و به ذهنم رسید که گویا آن زمینه فکری ما اندکی نقص داشته است. چراکه گمان میکردیم دین و پیامبران آمدهاند تا جامعه را بهگونهای اصلاح کنند که مردم زندگی راحت و آسودهای داشته باشند. گویا این سخن یک ضمیمهای هم دارد و ما از آن غفلت داشتیم. حقیقت این است که این بینش یک پیشفرض ضمنی ناگفته و نانوشتهای دارد و آن این است که هدف ما خوشی در دنیا است و خدا میخواسته است که مردم در زندگی دنیایی خویشْ خوش، راحت و آسوده باشند. برایناساس، چارهای اندیشیده و دین و پیامبران را فرستاده تا مردم به دین و دستورات انبیا عمل کنند و هدایت شوند تا در دنیا زندگی مرفهی داشته باشند و این هدف نهایی خلقت، تشریع دین، ارسال انبیا و انزال کتب است.
اما پس از اینکه با قرآن اندکی بیشتر مأنوس شدیم دیدیم که لحن قرآن اینگونه نیست. برای مثال این آیه را ملاحظه بفرمایید: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم * الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ؛«به نام خداوند بخشنده مهربان. الف لام میم. آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها مىشوند و مورد آزمایش قرار نمىگیرند؟ و به یقین، کسانى را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.» این لحن با لحن کسی فرق دارد که میخواهد بگوید: ای مردم! کار خوب انجام دهید تا زندگی راحتی داشته باشید. خدای متعال در این آیات میفرماید: برخی گمان میکنند که با اظهار ایمان، کار تمام است و به بهشت میروند و دیگر کاری با آنها نداریم و آنها را دچار فتنه نمیکنیم. سؤال در این آیه، استفهام انکاری است. این آیه میخواهد بگوید اگر چنین گمانی داشته باشید گمان غلطی دارید. خدای متعال میفرماید: ما پیشینیان را مورد فتنه قرار دادیم و شما را هم مورد فتنه قرار خواهیم داد. از این سیاقْ آیات فراوان داریم. الحمدلله همه شما اهل فضلاید و با این آیات آشنا هستید. این یک بینش دیگری است. برایناساس، هدف این نبوده که مردم در این دنیا خوش باشند و زندگی کاملا راحت و بیجرم و جنایتی داشته باشند و دیگر تمام. نه این گونه نیست. باید مردم امتحان شوند (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا) آن هم نه امتحانی ساده به این معنا که تکلیفی ساده برای آنها معین شود تا معلوم شود چه کسی به آن عمل میکند و چه کسی عمل نمیکند، بلکه امتحانهای پیچیدهای که اشخاص خیلی بافراست را متحیر و گیج میکند و نمیدانند چه کنند. خدای متعال میفرماید اینگونه امتحانها، هم برای پیشینیان بوده و هم برای شما خواهد بود؛ ام حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ؛ «آیا پنداشتید که داخل بهشت مىشوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر سرِ پیشینیان شما آمد، بر سرِ شما نیامده است؟ آنان دچار سختى و زیان شدند و متزلزل شدند تا جایى که پیامبر و کسانى که با وى ایمان آورده بودند گفتند: یارى خدا کى خواهد بود؟» گمان میکنید همین که یک زندگی آرامی داشته باشید و بیایید و بروید و درسی بخوانید، تجارتی و کسب و کاری برای مردم تولید کنید و با تحریمها مبارزه کنید دیگر تمام میشود؟! اینها همه یک مقدمه، یک ابزار امتحان و یک برگه امتحان است. کل دوره زندگی شما و زندگی هزاران ساله بشر، یک جلسه امتحان است تا از این امتحان چگونه بیرون بیایید و بعد از این امتحان، نتایج آن را دریافت خواهید کرد. نتایجْ بعد از این امتحان مشخص میشود. اگر گمان کنید که هدف زندگی شما در این دنیا راحتی و رفاه است اشتباه کردهاید. اینجا دار امتحان و جلسه امتحان است و هر روز یکگونه امتحان گرفته میشود و هر کسی استعداد و ظرفیت بیشتری داشته باشد امتحان سختتری از او گرفته میشود و این هم امری طبیعی است. چراکه از دانشآموز ابتدایی یک طور امتحان میگیرند و برای ورود به دانشگاه طور دیگری، و در پایان هم برای دادن مدرک دکتری به گونه دیگری امتحان برگزار میکنند و این امتحانها مرحله به مرحله سختتر میشود. هر چه انسان رشد کند و ظرفیتش بیشتر شود و امکان تکامل بیشتری پیدا کند امتحانهای او سختتر خواهد شد.
آیاتی درباره بلا، فتنه، امتحان و امثال اینها در قرآن کریم آمده است که شما با آنها آشنا هستید و میتوانید به راحتی آنها را جمعآوری کنید.
در ادامه به چند نمونه از روایات هم اشاره میکنم. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: أَلَا وإِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صلىاللهعلیهوآله وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُسَاطُنَ سَوْطَ الْقِدر حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَأَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَلَیَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا؛ «همانا امتحان شما مانند روزى که خدا پیغمبرش صلّىاللَّهعلیهوآله را مبعوث ساخت رجوع کرده است. سوگند به آن کسی که او را بهحق برانگیخت که شما وساوس و آراء مختلف پیدا کنید و غربال شوید، تا آنجا که افراد پائین از شما بالا آیند و بالائیها بهزیر روند و پیشىگیرندگانى که کوتاهى میکردند، بهپیش تازند، و پیشىگیرندگانى که پیش میتاختند کوتاهى کنند.» مولا علی علیهالسلام قسم میخورد به آن کسی که پیغمبر را به پیغمبری مبعوث کرد که شما زیر و رو خواهید شد و مثل حبوباتی میشوید که در دیگ غذا ریخته میشوند. وقتی آب به جوش میآید آن حبوبات زیر و رو میشوند و مدام پایینیها بالا و بالاییها پایین میآیند و از یک طرف به طرف دیگر میروند. امام علی علیهالسلام میفرماید: آن قدر شما را حرارت میدهند که زیر و رو میشوید و کسانی که در یک دورانی جزو سابقان و پیشگامان و راهنمای دیگران بودند عقب میمانند و سقوط میکنند و کسانی که در گذشته اشتباهات و کوتاهیهایی داشتهاند در اثر این فتنهها و زیر و رو شدنها به پیش میآیند و ترقی میکنند. خدای متعال انسانها را بی امتحان رها نمیکند؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا؛ «آیا مردم گمان میکنند که همینکه بگویند ایمان آوردیم رها میشوند؟» گمان میکنید اگر گفتیم ما مؤمن، انقلابی و حزباللهی هستیم کار تمام میشود وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ؟! خدای متعال میفرماید: ما اصلا این عالم دنیا را برای همین امتحان کردن آفریدیم. اشتباه میکنید اگر گمان کنید که اینجا برای راحت زندگی کردن و خوشگذرانی آفریده شده است.
دنیا ابزاری برای امتحان است و وقتی از این عالم بروید تازه زندگی شما شروع میشود و براساس آن امتحانهایی که گذراندهاید نتیجه خواهید گرفت؛ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ؛«وحیات واقعی همانا سرای آخرت است.» اصلا زندگی حقیقی آن زندگی است. این دنیا مقدمه و آزمایشگاه است. چند روزی باید در اینجا پرورش پیدا کنید تا برای شما زمینه انتخاب فراهم شود و شما خود راه خویش را انتخاب کنید و به لوازم آن انتخاب هم ملتزم شوید. خدای متعال هم به شما ظلمی نخواهد کرد و راه را به شما نشان خواهد داد و زمینه رشد شما را هم فراهم میکند و هر راهی را انتخاب کنید زمینه پیشرفت در آن راه را برایتان فراهم میکند؛ چه راه درست باشد چه راه غلط؛ کُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا؛ « هر دو دسته، اینان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىبخشیم، و عطاى پروردگارت [از کسى] منع نشده است.» خدای متعال هم دنیاپرستان را کمک میکند و هم آخرتخواهان را. امداد الهی به این بستگی دارد که انسان چه راهی را انتخاب کند. انسان هر راهی را انتخاب کند خداوند در همان راه به او کمک میکند و وسیله ترقی در همان راه را برای او فراهم میکند. اگر انسان راه ابلیس را انتخاب کند خداوند راه را برای او باز میکند تا شخصی مثل صدام شود و اگر راه اولیای خدا و راه سیدالشهدا علیهالسلام را انتخاب کند بعد از چندین سال هم که شده زمینهای برای او فراهم میکند تا مثلا به سامراء برود و در راه دفاع از حرم اهلبیت علیهمالسلام به شهادت برسد. همه اینها بستگی به انتخاب انسان دارد تا چه چیزی آرزو کند. خدای متعال زمینه امتحان را فراهم میکند و انتخاب راه با انسان است و خداوند در راهی که انتخاب کرده او را مدد میرساند.
وقتی ما با این معارف آشنا شدیم دیدمان عوض شد. ما پیش از این وقتی میخواستیم درباره دین سخنرانی کنیم میگفتیم: ببینید دین چه قدر خوب است و راهکارهای خوبی را برای زندگی مطلوب ارائه میدهد! با عمل به دین از جنایتها جلوگیری و دزدی کم میشود. ببینید ماه رمضان و ماههای محرم و صفر چهقدر جنایت کم میشود! این کاهش گناهان دلیل بر این است که دین بسیار خوب است و البته بسیار واضح و مبرهن است که دین بسیار خوب است و باید دیندار بود. حالا میبینیم نه، مسأله این نیست. البته دین خوب است، اما باید ما آن را انتخاب کنیم و پای امتحانهای آن بایستیم و باید بدانیم که امتحانهای آن تا آخرین لحظهای که نفس میکشیم ما را رها نمیکند. باید امتحان شویم و هر چه بالاتر برویم امتحانات سختتر میشود. در این باره، هم در نهجالبلاغه و هم در روایات فراوان سخن به میان آمده است. متأسفانه نه شرایط تحصیلی ما اقتضا میکند و نه شرایط فرهنگی کشور که ما، دستکم ما طلبهها انس بیشتری با قرآن و نهجالبلاغه داشته باشیم. البته نسبت به پیش از انقلاب انس جامعه ما با این منابع نورانی بسیار بیشتر شده است، اما باز هم بسیار عقب هستیم. این نکاتی که گفتم متن نهجالبلاغه است. شما چند بار این متن را خواندهاید؟ آیا به یاد دارید که این عبارتها را تاکنون مطالعه کرده باشید؟ انس ما با قرآن و نهجالبلاغه کم است و این امر موجب میشود که قضاوت صحیحی درباره سنتهای الهی نداشته باشیم و ناخودآگاه با آنهایی که فرهنگ الحادی دارند چندان فرقی نکنیم. اگر از ما درباره خدا و قیامت سؤال کنند به خوبی پاسخ میدهیم که بله خدا هست، قیامت هست و به همه اعمال ما، چه کوچک و چه بزرگ رسیدگی میشود، اما در زندگی و در میدان عمل چه قدر به این واقعیت اهمیت میدهیم؟ ما شیعهها معتقدیم امام زمان عجلاللهتعالیفرجه داریم و امام زمان عجلاللهتعالیفرجه از همه زندگی ما آگاه است و ما میتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم و از او کمک بخواهیم و میتوانیم از کمکهای او استفاده کنیم، اما در میدان عمل ما چه قدر این واقعیت را رعایت میکنیم؟ ما میدانیم مدفن حضرت معصومه سلاماللهعلیها بخشی از بهشت در این عالم است و شبانه روز رحمتهای خدا مثل آبشار به اینجا فرومیریزد، اما چه قدر از این فرصت استفاده میکنیم؟ بعضا ما تنها به این اکتفا میکنیم که هفتهای یک بار برویم یک زیارت بیمخاطب – با توجه به فرمایش مقام معظم رهبری که میگفتند برخی نماز بیمخاطب میخوانند – بخوانیم و برگردیم.
منطق قرآن و نهجالبلاغه این است که هدف از آفرینش انسان در این عالم امتحان بوده است؛ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛ «همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارترید.» این الطاف الهی اعم از امنیت، آرامش، سلامتی، نعمتهای مادی و معنوی، نزول باران، فراوانی رزق و روزی، پیشرفت در علم، صنعت و تکنولوژی و همه نعمتهای مادی و معنوی، همه اینها یک روی سکه است و روی دیگر آن این است که همه اینها ابزار امتحانی جدید برای ما است و ما باید ببینیم از این ابزاری که در اختیارمان قرار میگیرد چگونه استفاده میکنیم. آیا رعایت ارزشهای اسلامی را میکنیم یا نه؟ ابزاری همچون ماهواره، اینترنت و حتی تلویزیون، اینها نعمتهای خدا است و وجود اینها، نعمت بسیار بزرگی است. همین تلفنهای همراه که کسانی زحمت کشیدند آنها را ساختند و اکنون در دسترس ما است نعمت خدا است و نعمت بسیار بزرگی است. با وجود این دستگاه، انسان به راحتی از همان جایی که نشسته میتواند با نقاط دور دنیا تماس برقرار کند. پیش از این مگر چنین کاری امکان داشت؟ اما همه اینها وسیلهای برای امتحان است. برای اینکه معلوم شود ما در چه راهی و تا چه اندازه از این وسیلهها استفاده میکنیم. آیا پیشرفت این وسایل باعث شده که انس ما با خدا، شبزندهداری ما، تهجد ما، قرائت قرآن ما، استفاده ما از قرائت قاریان قرآن و بهره ما از لحنهای ایشان، بیشتر شود یا نه، تنها مینشینیم و تا پاسی از شبْ گذشته فیلم تماشا میکنیم و بعد هم میخوابیم و ساعت نه صبح بلند میشویم؟! اینها همه امتحان است.
اما ای کاش امتحانهای الهی فقط همینها بود. گاه امتحانهای الهی چنان پیچیده میشود که اهل فراست و کیاست را متحیر و گیج میکند، بهگونهای که نمیدانند چه کار کنند. این امتحانها برای کسانی است که از درجات بالاتری نسبت به عامه مردم برخوردارند. مسئولان رده بالای کشور، مراجع علمی، مراجع فتوا و ... به تناسب مسئولیتی که به عهده دارند امتحانهای سختتری را در پیش دارند. هر کسی به تناسب ظرفیت خود امتحان در پیش دارد. ما نیز هر پلهای که بالاتر برویم امتحان سختتری خواهیم داشت. نباید توقف کرد! چه کسی حاضر است توقف کند؟ همه حرف این است که میخواهیم به کمال برسیم و رشد کنیم. گاه بهدنبال پیشرفت علمی هستیم، گاه بهدنبال پیشرفت نظامی، گاه پیشرفت اقتصادی، گاه پیشرفت تکنولوژی و ... اما بخش دیگر، پیشرفت روحی و معنوی است. ما میخواهیم در کسب درجات بهشت هم پیشرفت کنیم و به مقامات پایین آن اکتفا نکنیم. ما نمیخواهیم تنها برای چریدن در زمین سبز بهشت ما را به بهشت ببرند. آرزو داریم همنشین اولیای خدا شویم و از مقامات بالا برخوردار باشیم. شرط تحقق چنین آروزهایی این است که امتحانهای الهی را با موفقیت پشت سر بگذاریم.
در سال ۸۸ فتنهای رخ داد که بسیاری از کسانی که باور نمیکردیم در آن مردود شدند. بنده شخصا اعتراف میکنم که باور نمیکردم برخی از کسانی که از سران فتنه محسوب میشوند به یک چنین روزی گرفتار شوند. بنده با برخی از آنها مقداری آشنایی داشتم. به هر اندازه که به آنها بدبین بودم، مطمئنا این اندازه بدبین نبودم که به چنین عاقبتی دچار شوند. اما شما دیدید کار آنها به کجاها کشیده شد. آیا گمان میکنید این امتحانها تنها برای آنها بود و بنده و جنابعالی چنین امتحانی در پیش نداریم؟! باید بدانیم همه ما در حد ظرفیت خودمان چنین امتحانهایی در پیش داریم. اما آنها که مقام بالاتری دارند امتحانهای بسیار پیچیدهتری در پیش خواهند داشت. سؤالهای امتحانهای آنها سختتر از سؤالهای کسانی است که پایینتر از آنها هستند. هر کسی به اندازه ظرفیت خودش امتحان میشود و کسی بدون امتحان رها نمیشود؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا؛ این آیه به چه معنا است؟ یعنی آیا مردم گمان میکنند آنها را رها میکنیم؟ نه آنها را رها نمیکنیم؛ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ؛ مگر پیشینیان را رها کردیم؟ مگر مردم صدر اسلام را رها کردیم؟ مگر بستگان نزدیک پیغمبر را رها کردیم و گفتیم اینها اقوام و فرزندان پیامبر هستند و اینها را دیگر امتحان نمیکنیم؟! برخی از امامان ما به دست همسرانشان به شهادت رسیدند و در میان امامزادهها برخی مورد لعن ائمه علیهمالسلام قرار گرفتند. خدای متعال با کسی تعارف ندارد؛ لیس بین الله و بین احد قرابة؛ « بین خدا و کسی خویشاوندی وجود ندارد.» بدون هیچ تعارفی آنجا که پای سنتهای الهی در میان است، سر سوزنی مسامحه وجود ندارد و دقیق اجرا میشود. ما باید مراقب باشیم و از فتنههای گذشته عبرت بگیریم و خودمان را برای فتنههای بعدی آماده کنیم. نه در طول عمر ما فتنه و امتحان برچیده میشود و نه برای آیندگان، بلکه تا روز قیامت این سنت ادامه خواهد داشت. آن سنتی که تا روز قیامت باقی است سنت امتحان است. اصلا امتحان هدف خلقت عالم دنیا است. چهطور ممکن است چنین سنتی برچیده شود؟!
با توجه به این هشدار، اکنون ما چه وظیفهای داریم؟ این سخنان انذار و هشداری بود برای اینکه مراقب باشیم و بدانیم که در آینده هم برای بنده و جنابعالی و هم برای دیگران فتنه و امتحان خواهد بود اما سؤال این است که چگونه خود را آماده کنیم؟ پاسخ این است که برای این منظور دو راه کلی وجود دارد که هر کسی بخواهد از فتنهها و امتحانها سربلند بیرون آید باید حتما به این دو مجهز باشد. البته اینها دو راه کلی هستند که هر کدام شاخههایی فرعی دارند. یکی کسب شناخت و آگاهی مطلوب و کافی است. باید آگاه شویم که در کجا هستیم و در دنیا چه خبر است. باید بدانیم دوست کیست و دشمن کیست. باید بفهمیم که راههای امتحان چیست و چه چیزهایی محبوب خدا و چه چیزهایی مبغوض او است و صلاح و فساد ما در چه چیزهایی است. مقصود از شناخت معنای وسیع آن است، بهخصوص شناخت دین. هر چه شناختمان درباره دین بیشتر و دقیقتر باشد این توانایی برای ما بیشتر فراهم میشود که کمتر شکست بخوریم. اما شناخت بهتنهایی کافی نیست. شناخت یک پا محسوب میشود و انسان با یک پا نمیتواند بهدرستی راه برود. ما نیاز به دو پا داریم و پای دوم برای طی این راه، خودسازی است. باید تمرین کنیم؛ آن هم تمرینی با سیر از آسان به مشکل. هنگامی که میفهمیم خدای متعال چیزی را دوست نمیدارد، از آن صرفنظر کنیم. باید از نزدیک شدن به لغزشگاهها پرهیز کنیم و در چنین موقعیتهایی اندکی احتیاط کنیم. وَ مَن حَامَ حَولَ الْحِمَى أَوْشَکَ أَنْ یَقَعَ فِیه؛ «و کسی که در اطراف قرقگاه گردش کند نزدیک است که در آن بیافتد.» لب مرز حرکت کردن این خطر را به همراه دارد که ناگهان پای انسان بلغزد و سقوط کند، بهخصوص لب مرز درهای که عمق آن ناپیدا و الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار است. مگر انسان چهقدر میتواند بیاحتیاط باشد که از لب این پرتگاه حرکت کند؟! باید کمی فاصله گرفت!
اینها دو عامل اصلی برای طی این مسیر هستند. باید ابتدا سعی کنیم شناختمان نسبت به دین بیشتر شود و دوم باید سعی کنیم خودمان را بسازیم. گفتن این کلام که باید خودمان را بسازیم آسان است، اما کار بسیار مشکلی است. یکی از مشکلات این خودسازی این است که انسان گاهی خودش را فریب میدهد و این بسیار امر عجیبی است. گاهی رفیق، همسایه یا دشمن قصد دارد انسان را فریب دهد که در این صورت انسان تلاش میکند مراقب باشد که طرف مقابل چه حرفی میزند و چه انگیزهای از این حرف خود دارد. اما آنجا که انسان خود را فریب میدهد چه باید کرد؟ وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ؛ «و فریب نمیدهند جز خودشان را در حالی که نمیفهمند.» در طول تاریخ، از زمان صدر اسلام تا به حال ببینید چهقدر کسانی بودند از قشرهای مختلف که به نام دین و به نام دلسوزی برای دین چه ضررهای بزرگی به دین وارد کردند. امروز داعشیها هستند و شما میتوانید نمونهای از اینگونه افراد را ملاحظه کنید. آیا این کسانی که عملیاتهای انتحاری انجام میدهند برای پول دست به چنین کارهایی میزنند؟! آیا در عملیات انتحاری نان و حلوا پخش میکنند؟! اینها باور کردهاند که با این کار به بهشت میروند. البته همه اعضای چنین گروههایی چنین نیستند. افرادی عامی و ناآگاه در میان آنها هستند که برای چنین عملیاتهایی به کار گرفته میشوند و شیاطینی هستند که به خوبی میدانند چگونه آنها را فریب دهند. اینها فریبخورده هستند وگرنه چهطور ممکن است خودشان کمربند انتحاری به خود ببندند و خود را منفجر کنند؟! آیا چنین کاری بهخاطر این است که ماهیانه چند هزار دلار پول به او میدهند؟! چرا برخی زندگی راحت با درآمد و پول کافی در کشور خود را رها میکنند و آواره کوه و بیابان میشوند و سختیهای فراوانی را تحمل میکنند و در آخر هم با عملیاتی انتحاری خودکشی میکنند تا دیگران را بکشند؟! آیا چنین کاری فقط برای پول است؟!
کمی به عقب برگردید و در دوران خودمان و در کشور خودمان و در انقلاب خودمان گذشتهها را تماشا کنید! کسانی را خواهید دید که مایه چه امیدهایی بودند، اما سرانجام کارشان به کجاها کشید! آیا اکنون شما احتمال میدهید که دو مرجع تقلیدی که از بزرگان ما هستند و ما دستشان را میبوسیم و نیمخورده غذاشان را به عنوان تبرک میخوریم درصدد قتل یکدیگر برآیند؟! اما ما تجربه چنین کاری را داریم. یک چنین شخصیتی در کاری شریک شد که اگر با موفقیت انجام میگرفت بیت امام منفجر میشد و امام به شهادت میرسید. انسان چنین موجودی است! این خطرها برای بنده و جنابعالی هم وجود دارد. گمان نکنیم این خطرها برای اشخاص خاصی بوده و دیگر تمام شده است. آن کسانی که در فتنه سال ۸۸ نقش اول را بازی کردند کسانی بودند که سالها به انقلاب خدمت کرده بودند و پستهای مهمی در انقلاب بر عهده داشتند (وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا). اینها کسانی بودند که پیشگام، پیشاهنگ و راهنمای دیگران بودند اما تقصیر کردند و سقوط کردند. ما چه کنیم که به چنین دامی گرفتار نشویم؟ اول باید شناختمان را نسبت به دین توسعه دهیم و دوم باید خودسازی کنیم. ولی خوب میدانیم که این دو کار بسیار مشکل هستند. مگر شناخت دین کار سادهای است که انسان یکی دو روز در کلاسی شرکت کند یا یک دوره ده بیست روزه، بلکه ده بیست ساله بگذارند و دین را بطور کامل بشناسد؟ کسانی هستند که پنجاه سال در حوزههای علمیه شبانهروز کار کردهاند، اما اعتراف میکنند که بسیاری از زوایای دین برای ما ناشناخته است. شناخت دین کار آسانی نیست. گفتن این جمله آسان است که آدمی باید بینشی قوی، کامل و جامع نسبت به اسلام پیدا کند. خودسازی هم همین مشکل را دارد. قدم اول خودسازی، ترک گناهان و انجام واجبات است. این قدمِ اولِ تقوا است. ما در این قدم اول چه قدر موفقایم؟
با وجود این مشکلات چه کنیم تا کمک و پشتیبانی داشته باشیم؟ طی مسیر نیاز به علائم راهنمایی دارد. در جادهها، بهخصوص در جادههای سخت و پر پیچ و خم، علائمی گذاشته میشود تا راهنمای پویندگان آن مسیر باشد. گاه بر سیر یک پیچ آینهای نصب میکنند تا مسیر پیچ را کامل نشان دهد. خدای متعال برای محفوظ ماندن از خطرات مسیر سعادت، پیامبر و امامان معصوم علیهمالسلام و بعد ولیفقیه را قرار داده است. ممکن است شما بگویید مگر ولیفقیه معصوم است؟! عرض میکنم: خیر، هیچ کس نگفته ولیفقیه معصوم است. اما من سؤال میکنم: مگر مرجع تقلید معصوم است؟ شما چهطور وقتی از مرجعی تقلید میکنید و به رساله آن عمل میکنید به این نکته کار ندارید که آیا همه فتواهای او مطابق واقع هست یا نیست. چراکه میدانید در حال حاضر راهی بهتر از این وجود ندارد. آن کسی که فرمود: فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُم؛[۱۱] این مسئولیت را برعهده گرفته است. امام زمان عجلاللهتعالیفرجه فرمود من حجت خدا بر شما هستم و فقهای جامعالشرایط حجت من بر شما هستند. کسی نمیگوید ولی فقیه معصوم است اما در این شرایطی که ما دستمان به امام معصوم نمیرسد راهی بهتر از این برای ما وجود ندارد و این همان راهی است که امام معصوم به ما فرموده است و ولی فقیه را حجت قرار داده و به ما دستور داده است که از او اطاعت کنیم. به همان دلیلی که ما در فتوا از مرجع جامعالشرایط تقلید میکنیم و هر فتوایی داد اطاعت میکنیم از ولی فقیه هم اطاعت میکنیم. برای مثال اگر در گذشته از یک مرجعی تقلید میکردهایم و او از دنیا رفت پس از او به مرجع جامعالشرایط زنده مراجعه میکنیم و به همین خاطر گاهی رفتارمان را تغییر میدهیم. برای مثال ممکن است دیروز در نماز یک مرتبه تسبیحات اربعه میگفتیم، ولی امروز سه مرتبه بگوییم و بهخاطر ملزم شدن به این تغییر رفتار، اعتراض نمیکنیم که مگر دین تغییر کرده است! چراکه میدانیم دیروز حجت، فتوای مرجع قبلی بود و امروز حجت، فتوای مرجع زنده است. آن خدایی که آن مرجع قبلی را حجت قرار داده بود و پیش از این، عمل به آن فتوا را از من میخواست امروز عمل به فتوای مرجع زنده را میخواهد. از نظر عقلایی هم هیچ راهی بهتر از این وجود ندارد. کسی که قانون را بهتر از دیگران بداند و تعهدش به عمل به قانون بیش از دیگران باشد و مصالح مردم را هم بهتر از دیگران درک کند، یا کل مصلحت را خودش بهتر بفهمد یا به کمک مشاورین و شوراها بفهمد که یکی از آنها مجلس شورای اسلامی است – البته در نهایت، حکم و قانون مطلق را او صادر میکند چراکه امام معصوم علیهالسلام فرموده است: فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُم – محور قرار دادن او بهترین راه ممکن است.
بالاترین خیانت ممکن در حق مردم انقلابی و شهدا چیست؟ بالاترین خیانت این است که این علامتها را بشکنیم و آنها را از صحنه جامعه پاک کنیم. آیا شایسته است آینهای را که در جاده بر سر پیچ خطرناک نصب کردهاند بشکنیم؟! برای محفوظ ماندن در فتنهها، هیچ کاری بهتر از این نیست که ما در درجه اول کسی را بشناسیم که اصلح برای ولایت است و بعد با تمام قوا از او حمایت کنیم. بدانیم هر کس مقام ولایت را تضعیف کند بزرگترین خیانت را به اسلام، به تشیع و به خون شهدا کرده است.
همه اینها که گفته شد در صحنه اسباب ظاهری و قابل محاسبه است که میتوانیم درباره آنها بحث کنیم و دین هم بر همین اساس نازل شده و احکام هم بر همین اساس تبیین شده است. اما همه اینها یک روح هم دارد و آن روح را هم خدا به ما شیعیان عنایت کرده است که سایرین از آن محروماند و آن اعتقاد به حضور ولی خدا در جامعه و تأثیر عنایت او، دعای او، توسل به او و کمک خواستن از او است. در کنار این اسبابی که گفته شد، دل ما باید همیشه با آن مرکز انوار الهی یعنی قلب مقدس ولی عصر اروحنافداه در ارتباط باشد. انشاءالله خدا به برکت عنایات آن حضرت به همه ما توفیق دهد که این ارتباط را تقویت کنیم و در اسباب ظاهری هم تا آنجا که میتوانیم از مقام ولایت حمایت کنیم و در اطاعت از او کوشا باشیم.