مشاهده تصاویر بیشتر ...
«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»(إسراء/۹) تعبیر این آیه شریفه این است که؛ قرآن شما را به بهترین راه و به بهترین ها هدایت می کند. در تفسیر این آیه روایات متعددی داریم که مقصود از «صراط اقوم» امام علیه السلام است، یعنی قرآن «یهدی الی الامام». مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی بابی گشوده و روایات این آیه را ذکر کرده اند که قرآن شما را هدایت می¬کند به آن صراط اقوم که امام علیه السلام است.
روایتی را تقدیم می کنم که مکرر آمده است؛ البته این در کافی نیست و در معانی الاخبار مرحوم صدوق است که امام سجاد علیه السلام فرمود: عصمت از صفات باطنی و شروط امامت است و از صفات ظاهری نیست؛ اینگونه نیست که مثل شمائل باشد که همه بتوانند تشخیص بدهند؛ لذا امام باید منصوص از طرف خدای متعال باشد. خدای متعال است که می داند چه کسی مقام عصمت دارد تا امانت امامت را به او عطا کند. از این رو، یکی از صفات مهم ائمه علیهم السلام صفت عصمت است.
از حضرت سؤال کردند عصمت امام چگونه است؟ چگونه امامان معصوم هستند؟ حضرت فرمودند: «هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ» امام معتصم به ریسمان الهی است، رشته ای بین امام و خدای متعال است کأنه به عنوان حراست و حفاظت از امام قرار داده شده است؛ بعد حضرت توضیح دادند، حبل الله، کتاب خدا است و امام از طریق این کتاب مصون از خطا است. به تعبیر دیگر، امام متعلم به علم کتاب است و با قرآن عمل می کند؛ لذا هر کاری می کند بر اساس کتاب الله است و این می شود عصمت، چون همه اعمال امام بر اساس کتاب الهی است؛ چه رفتارهای کوچک و چه رفتارهای بزرگش. لذا در باب امیرالمؤمنین علیه السلام این تعبیر آمده «یُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ» جنگهایی که می کردند بر اساس تأویل کتاب بود مثل اینکه قرآن را دست می گرفتند و بر اساس قرآن عمل می کردند. البته آن تأویل دست ما نیست که امام چگونه از قرآن استفاده می کردند و اینکه مثلا وارد جنگ جمل یا صفین بشوند یا نشوند. رشته¬ای که بین خدا و امام وجود دارد کتاب است که امام معتصم به آن می شود و همه کارهایش براساس دستورات خدای متعال در آن کتاب انجام می شود. لذا اصل قرآن برای امام است، «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ» و همه حقایق قرآن هم نزد امام علیه السلام است. فرمود: امام چون معتصم به این کتاب است و با علم الهی تأیید می شود و حامل این علم و متمسک و معتصم به آن است؛ طبیعتاً مقام عصمت پیدا می کند.
همانگونه که امام معتصم و متصل به علم الهی است و این اعتصام چراغی در وجود او روشن کرده و رشته ای بین او و خدای متعال قرارداده است که سبب رسیدن امام به مقام عصمت شده است، ما هم برای رسیدن به مقام عصمت باید معتصم به امام شویم. «مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ» البته مقام امام از این هم بالاتر است؛ در روایات داریم که «الامام المعتصم بالله»؛ نه «بحبل الله» که این مقام بالاتری است، رشته ای بین قلب و قوا و وجود امام و خدای متعال هست که آن رشته نگاهبان امام است و آن کتاب الله است. همه اسرار کتاب نزد امام است و امام در همه کارهای کوچک و بزرگ با علم الهی عمل می کند و لذا همه کارهایش عین عصمت و بر اساس دستور است. همه تصرفات امام تصرفات عظیمی است که بر اساس کتاب است. ما هم می توانیم معتصم به امام شویم؛ اگر کسی معتصم به امام شد، علمی از امام به او عطا می شود که با آن راه میرود. مؤمن با نور الهی حرکت می کند، اگر کسی مؤمن و متکی و معتصم به امام شد، رشته ای از هدایت و علم به او عطا می شود که دیگر با آن علم، عمل و حرکت می کند، لذا او در ظرف خودش معصوم می شود.
امام با کتاب الهی حرکت می کند و کتاب الهی در وجود اوست و رشته ای است بین خدا و امام که امام معتصم به آن رشته است. خدای متعال فرمود: امام معصوم است و عصمتش این است که «المعتصم بحبل الله»، معتصم به حبل الهی است و حبل الهی کتاب خدا است. امام معتصم به این کتاب است؛ کأنه رشته کتاب در وجود امام است و امام با این کتاب زندگی می کند و همه وجودش با آن عجین است. قرآن هدایت به امام می کند کما اینکه امام هدایت به قرآن می کند؛ اگر کسی به امام رسید به قرآن رسیده است و اگر به قرآن رسید به امام رسیده است و هر دو ظاهر و باطن دارند؛ ظاهر قرآن همین الفاظی است که در اختیار ماست و از طرف خدای متعال هم آمده و هیچ کسی در آن دخل و تصرف نکرده است، این الفاظ کلام خداست و ساخته نبی اکرم نیست؛ همه وحی است و حضرت بر ما قرائت کردند ولی قرآن یک مقامات باطنی هم دارد که رسیدن به آن طهارت می خواهد «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/۷۷-۷۹) انسان به اندازه ای که طهارت پیدا می کند و از شرک و تعلق به دنیا و گناه و غفلت و امثال اینها پاک می شود، به همان اندازه انس با باطن قرآن و دستیابی به باطن قرآن برایش ممکن می شود و با نور قرآن راه می رود.
یکی از شئونی که در قرآن برای امام ذکر شده است؛ جنبه علم امام است؛ امام علومی دارد که حتی از همین روایتی که خواندیم شاید بشود استفاده کرد که این علم امام در عصمت او مؤثر است، امام معتصم به کتاب است و این در عصمت امام دخیل است و ما هم باید به علم برسیم تا به همان اندازه ای که نورانیت علم امام به ما عطا می شود، معتصم به امام شویم و پاک و مطهر و رشد کنیم. علم جز در جبهه امام نیست و در جبهه مقابل سراسر جهل است، ائمه نار ولو در ظاهر قومی دارند و پیشوایی می کنند، ولی همه اش جهالت است. علم برای دستگاه ائمه است و تا جایی که شعاع امام ادامه دارد، علم است و وقتی از دایره شعاع آنها بیرون رفتید، همه اش جهالت است. دو دستگاه در عالم است؛ یکی دستگاه جهالت است و دیگری دستگاه علم، دستگاه فراعنه دستگاه جهالت است که البته کر و فر دارند و اداره می کنند و به حسب ظاهر دانشگاه و آکادمی دارند ولی سراسر جهالت است و حاصل آن اگر جهالت نبود از داخل آن بندگی بیرون می آمد؛ «العلم ما عبد به الرحمن»
یکی از شئون علمی ائمه علیهم السلام این است که امام شاهد بر ظاهر و باطن ناس است و البته پیداست که امام معصوم شاهدِ امین است؛ اسرار ما را می داند ولی از علم خود سوء استفاده نمی کند؛ مثل ما نیست که اگر فرض کنید به ما قدرتی بدهند که بتوانیم باطن مردم را ببینیم، سرک بکشیم. ما همین طوری که از این چشم سوء استفاده می کنیم و جاهایی نگاه حرام می کنیم، اگر پرده کنار رفت، باز هم همین کارها را می کنیم و این هم که کنار نمی رود نکته اش همین است. امام بلاتشبیه مثل خود خدای متعال است که علمش ضرب در رحمت و محبتش می شود. امام اگر می داند که شاهد شفیع است، سرمایه گذاری می کند و حالا که فهمید ما بیمار هستیم برای علاج ما اقدام می کند و رها هم نمی کند تا ما را سالم کند. امام برای تک تک ما در دنیا یا برزخ یا آخرت پرونده دارد و رها نمی کند. اگر کسی خواست به علم برسد، ائمه علیهم السلام به اندازه ظرفیت عالَم، علمش را بسط میدهند. ظرفیت هم دو نوع است؛ یک ظرفیتی است که گاهی ما تکی به دست می آوریم، مثل اینکه سلمان پیدا می شود، سلمان فرمود: نبی اکرم و امیرالمؤمنین علیهمالسلام از مکنون علم الهی «یحدثانه» نه یک بار و دو بار بلکه دائم با او صحبت می کردند.
این قرآن علمی است که ائمه علیهم السلام به اندازه ممکن آن را بسط داده اند و در اختیار ما قرار گرفته است و باید سعی کنیم تا از این علم استفاده کنیم. همه حقایق در اختیار ائمه علیهم السلام است ولی اگر کسی علوم ایشان را می خواهد راه آن توسل به امام صادق علیه السلام است. ایشان مأمور بودند به اینکه علم را بسط بدهند و این کار را هم کرده اند و علم را به اندازه ای که قبل از ظهور باید نشر پیدا کند، عمدتا بسط داده اند.
امام با کلامش در تمام عالم حاضر است؛ ایشان که غیبت ندارند و آنها اسمائی هستند که در همه عالم حاضر هستند و رحمت موصوله خدا هستند و هیچ وقت رشته اتصال ما با امام قطع نمی شود. امام هیچ وقت ما را رها نمی کند و با ماست، چون اگر امام با ما نباشد که ما نیستیم، اگر آن اسم اعظم خدا در یک جایی نباشد، هیچ چیز نیست.
باید همه چیز را از ائمه خواست؛ فرمودند: نمک سفره یتان را هم از ما بخواهید ولی کدام یک از ما چهل روز نشسته ایم که دعای توسل بخوانیم و از امام رضا علیه السلام علم توحید را بخواهیم، متوسل به امام زمان بشویم و چهل شب یا چهل هفته جمکران برویم و یک عمر برویم و بگوییم ما علم توحید می خواهیم، توحید نزد شماست و شما معلم توحید هستید، چه کسی این کار را کرده و به لوازمش ملتزم شده است و به او نداده اند؟ محال است کسی بگوید من ملتزم شدم، اینکه نمی شود، عیب از طرف ما هست. اصل علم هم توحید و معرفت الامام و طاعة الامام است، حکمت بخواهیم «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیرا»(بقره/۲۶۹) و یا «وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»(آل عمران/۴۸) معلم حکمت چه کسی است؟ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و بعد ائمه علیهم السلام هستند، فرمود «أنا دار الحکمة و علیّ بابها» معلم حکمت امیرالمؤمنین و امام صادق علیهما السلام هستند، این حکمت را باید از چه کسی گرفت؟ از امام صادق علیه السلام گرفت، چون جای دیگری نیست. در روایات دیدید که «مُسْتَقَى الْعِلْمِ» امام است. و آدم باید از آنجا برود آب بردارد؛ البته باید طلب کند، دیده اید که از یک نهر عظیم، نمی شود آب برداشت و باید مکانی ایجاد شود که آدم برود از آنجا آب بردارد؛ آنجایی که می شود از خزائن علم الهی برداشت کنید امام است.