مشاهده تصاویر بیشتر ...
خداوند در طول عمر هر انسانی نسیم های تربیتی بسیاری را برایش می فرستد تا از آنها بهره بگیرد. انسان اگر به موقع بهره گیری کند به کمال خواهد رسید. در اینجا به این حکایت از زندگی شیخ عباس قمی برمی خوریم که ایشان مدتی در سختی روزگار می گذراندند و پولی نداشتند تا کتابشان را به چاپ برسانند. در همان زمان دو خانم هندی به در خانه ی ایشان آمده و مقدار زیادی پول به ایشان می دهند و می گویند که بهره های زیادی از کتاب مفاتیح ایشان برده اند. اما شیخ آن پول را نمی پذیرند. وقتی به داخل منزل می رود با اعتراض یکی از فرزندان مواجه می شوند و به پسر نصیحت می کند که چیزهایی در این میان هست که تو از آن بی خبر هستی.
نفحات دارای دو بخش بدایت و نهایت است. بدایت درست زمانی آغاز می شود که کار نیکی از انسان سر بزند و نهایت پاداش همان کار است که به انسان می رسد. این دو در ظاهر اصلا علامتی ندارند اما در آخرت که حجاب ها برداشته می شود اثرات این دو نیز معلوم و مشخص می گردد.
در روایت است که شخصی در طلب علم کندذهن بود. روزی گرسنگی بر او چیره شد و او چون پول زیادی نداشت مجبور شد برای خود مقداری جگر سفید خریداری کند. در راه سگی را به همراه بچه هایش دید که از گرسنگی بی قراری می کنند پس آن مقدار جگر را به آنها داد. همین امر نسیمی بود که به او رسید و بعد از آن ذهنش باز شد.
بعد از واقعه ی کربلا برخی پشیمان شدند که چرا به یاری امام خود نشتافتند و برخی نیز از غصه جان دادند. چرا که نسیم مهر خداوند وزیده بود و آنها بی بهره مانده بودند. برخی نیز مانند زُهیر به یاری و راهنمایی همسرش به دعوت امام لبیک گفته و در رکاب امام جنگیدند تا به شهادت رسیدند و این همان نهایت است.